در آن زلف سیه دلهای خونین میشود پیدا
درین سنبلستان آهوی مشکین میشود پیدا
به دامن میرسد چاک گریبان گلعذاران را
به هر محفل که آن دست نگارین میشود پیدا
به هر صورت که باشد عشق دل را میدهد تسکین
که بهر کوهکن از سنگ شیرین میشود پیدا
سیهروزی ندارد عشق او چون من که مجنون را
ز چشم شیر، شمع از بهر بالین میشود پیدا
به نومیدی مده از دست خود دامان شبها را
که از خاک سیه گلهای رنگین میشود پیدا
گرانیهای غفلت لازم افتاده است دولت را
که در جوش بهاران خواب سنگین میشود پیدا
سبکروحانه سر کن گر سبکباری طمع داری
که در دل کوه غم از کوه تمکین میشود پیدا
ز حرف عشق، صائب میروند افسردگان از جا
اگر در مردهها جنبش ز تلقین میشود پیدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چنان کز شهد و شکر نقل نوشین میشود پیدا
چو لب بر لب گذاری جان شیرین میشود پیدا
از این سنگیندلان قانع به زهراب جفا گشتم
وفا شهدیست در دلهای مؤمنین میشود پیدا
قران مهر تابانی است با کف الخضیب اینجا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.