روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست
در گرانجان تبت وارونه را تأثیر نیست
خودنمایی در غبار خط نمی آید ز خال
دانه را نشو و نما در خاک دامنگیر نیست
موج هیهات است گردد مانع رفتار سیل
عاشق دیوانه را پروایی از زنجیر نیست
می کند اندیشه از زخم زبان ناصحان
ورنه مجنون را محابا از دهان شیر نیست
بس که کاهیدم ز سوز عشق، بر مجنون من
حلقه چشم غزالان کمتر از زنجیر نیست
آه را درد گران بال و پر جولان شود
در کمان سخت آرامش نصیب تیر نیست
از نسیم صبح هیهات است پیکان بشکند
در دل افسرده صائب نغمه را تأثیر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و بیپروا عاشقانه میپردازد. شاعر با مقایسه عشق با کوهساری سخت و ناپذیر، نشان میدهد که در عشق واقعی، موانع و سختیها تأثیری ندارند. او از بیتوجهی عاشق به زنجیرهای محدودکننده و انتقادات ناصحان صحبت میکند و عشق را به صورت نیرویی آزاد و رهاییبخش توصیف میکند. در نهایت، شاعر اشاره به ناامیدی و رنج ناشی از عشق میکند و نشان میدهد که در دلهای افسرده، دیگر لذتی از نغمههای زندگی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بر روی کوههای سخت، ترسی از شمشیر وجود ندارد و در جایی که ارزشها بالا و گرانبها هستند، تأثیر منفی نمیتواند به آنجا راه پیدا کند.
هوش مصنوعی: خود را نشان دادن در میان آشفتهگی و مشکلات به آسانی ممکن نیست؛ همانطور که پیدا شدن زیبایی یک دانه خال در خاک دشوار است و نمیتواند در همان جا رشد و نمو کند.
هوش مصنوعی: موجی که برمیخیزد، نمیتواند مانع حرکت سیل عاشق دیوانه شود، زیرا او از زنجیرها ترسی ندارد.
هوش مصنوعی: اندیشه به خاطر صحبتهای ناصحان دچار زخم و درد میشود، اما واقعا جنون و دیوانگی از خطرات بزرگتری مثل شیر درنده در امان نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت احساسات و عشق عمیقم، چشمانم به اندازه زنجیری بر گردن مجنون است و این زنجیر کمتر از زنجیری واقعی نیست.
هوش مصنوعی: درد و غم باعث میشود که آرزوها و حسرتها به پرواز درآیند، اما در این وضعیت، آرامش واقعی هرگز به دست نمیآید. تیرهایی که به سمت هدف پرتاب میشوند، نمیتوانند آرامش را به همراه داشته باشند.
هوش مصنوعی: نسیم صبح هرگز نمیتواند قلب ناامید و غمگینی را شاد کند و باعث تأثیر نغمهها شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست
عاشقان را عقل تر دامن گریبانگیر نیست
عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل
هر چه تدبیرست جز بازیچهٔ تقدیر نیست
عشق عیارست و بر تزویر تقدیرش چکار
[...]
ماسوی الله جز خیالی نیست می بینم به خواب
این چنین نقش خیالی قابل تعبیر نیست
در سر زلفش دل ما مدتی پابست شد
این چنین دیوانه را خوشتر از آن زنجیر نیست
کی رسد هرگز به مقصودی درین راه خدا
[...]
کس به خود دلبسته آن زلف چون زنجیر نیست
پایبند کس به جز سر رشته تقدیر نیست
گر ز تیغش رخنهای در جان نشد، تقصیر ماست
یک سر مو، باری از مژگان او تصیر نیست
تیر باران بلا از بس که آمد بر تنم
[...]
بیتصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست
بیوقوف کیمیاگر نفع در اکسیر نیست
کلک مانی سحر کرد و بر دلی ننهاد بند
کانچه مقصود دل است از حسن در تصویر نیست
دست عشقت کز تصرفهای کامل کوته است
[...]
چاره خاموشی بود هر جا سخن در شیر نیست
تیر بر سنگ آزمودن جز زیان تیر نیست
گر بخلق الفت نمی گیرم گناه من بدان
طینت ابنای دهر از خاک دامن گیر نیست
خواری و عزت درین محنت سرا یکسان بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.