جانِ عرشی، فرشِ در زندانِ تن باشد چرا؟
شعلهٔ جواله در قیدِ لگن باشد چرا
لفظ میسازد جهان بر معنیِ روشن سیاه
یوسفِ سیمینبدن در پیرهن باشد چرا
تا تواند ترکِ تن کرد آدمی با این شعور
زنده چون کرمِ بریشم در کفن باشد چرا
میتواند تا شدن فرمانروا جانِ عزیز
همچو ماهِ مصر در چاهِ وطن باشد چرا
میتوان از سوختن گردید واصل تا به شمع
آدمی پروانهٔ هر انجمن باشد چرا
تا دلِ پرخون تواند شد ز غربت نامدار
چون عقیق از سادهلوحی در یمن باشد چرا
میتواند تا معطر ساخت مغزِ عالمی
مشکِ در نافِ غزالانِ خُتن باشد چرا
دل به همت میتواند چون برون آمد ز پوست
همچو خونِ مرده در زندانِ تن باشد چرا
پیرِ کنعان با دلیلی همچو بوی پیرهن
معتکف در گوشهٔ بیتالحزن باشد چرا
تا تواند آدمی هموارکردن خویش را
در شکستِ بیستون چون کوهکن باشد چرا
بِگُسَل از طولِ امل سررشتهٔ پیوندِ دل
گردنِ آزاده در قیدِ رسن باشد چرا
دخترِ رَز کیست تا سازد ترا بیاختیار؟
همتِ مردانه در فرمانِ زن باشد چرا
شد به لب واکردنی گنجینهٔ گوهر صدف
در تلاشِ رزق، آدم بیدهن باشد چرا
سر نمیپیچد به ترکِ سر ز تیغِ آبدار
این قدر کس چون قلم عاشقسخن باشد چرا
چون ز شبنم گوشِ گل صائب ز سیماب است پر
بلبلِ خوش نغمهٔ ما در چمن باشد چرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.