گذشت از نظرم یار سرگران فریاد
نظر نکرد به این چشم خونفشان فریاد
به یک دهن چه فغان سر کنم، که سینه من
تهی ز ناله نگردد به صد دهان فریاد
ز آه سرد شود بند بند من نالان
که از نسیمی خیزد ز نیستان فریاد
چو من به ناله درآیم به رنگ پرده ساز
شود بلند ز هر برگ گلستان فریاد
ز بیم هجر شب وصل من به ناله گذشت
که در بهار کند بلبل از خزان فریاد
بود چو گوش فلک از ستاره پرسیماب
چه حاصل است رساندن به آسمان فریاد؟
نمی رسند به فریاد غافلان، ورنه
در آستین بودم همچو نی نهان فریاد
چنان به درد بنالم ز بی پر و بالی
که خیزد از خس و خاشاک آشیان فریاد
به خوردن دل خود قانعم ز خوان نصیب
هما نیم کنم از درد استخوان فریاد
چه جای زر، که در انصاف بخل می ورزند
ز بی مروتی اهل این زمان فریاد
چو نیست در همه کاروان زبان دانی
چرا کنم چو جرس با دو صد زبان فریاد؟
چو تار چنگ شود مد ناله هر رگ من
چو سر کنم شب هجران دلستان فریاد
رسد نخست به زور آوران شامت ظلم
که پیشتر ز نشان خیزد از کمان فریاد
ز دوری تو شکر لب جدا جدا خیزد
مرا چو نای ز هر بند استخوان فریاد
پرم ز ناله به نوعی که همچو نی خیزد
مرا ز حلقه چشم گهرفشان فریاد
چگونه سرمه به آواز، سینه صاف شود؟
نمی رسد به مقامی در اصفهان فریاد
فغان و ناله عشاق اختیاری نیست
شود ز درد گرانجان سبک عنان فریاد
به گوش دل بشنو ناله های زار مرا
که همچو خامه مرا نیست بر زبان فریاد
نکرد گوش به فریاد من کسی، هرچند
که آمد از دم گرمم به الامان فریاد
به حرف شکوه زبان را اگر نیالایم
ز دردهای گران است ترجمان فریاد
چه گوهرست ندانم نهفته در دل من
که می کند همه شب همچو پاسبان فریاد
درین زمان چنان پست شد ترانه عشق
که در بهار نخیزد ز بلبلان فریاد
نیم سپند که فریاد جسته جسته کنم
مسلسل است مرا بر سر زبان فریاد
به خامشی گره از کار من گشاده نشد
رسد به داد دل تنگ من چسان فریاد؟
اگرچه دادرسی نیست در جهان صائب
ز تنگ حوصلگی می کنم همان فریاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و فراق شاعر میپردازد. شاعر از احساس غم و تنهایی ناشی از جدایی معشوق سخن میگوید و استغاثهای عمیق دارد. او به توصیف نالهها و فریادهای دل شکستهاش میپردازد و نشان میدهد که هیچکس صدای او را نمیشنود. در این شعر، اشارههایی به درد عشق و عدم توجه دیگران به احساسات عاشقانه وجود دارد. شاعر از بیکسی و غمهای درونی خود مینالد و به دوری معشوق و بیمروتی زمانه اشاره میکند، در حالی که نالههای او همچون نای یا نی از دلش برمیخیزد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که فریادهایش به جایی نمیرسد و در این جهان، دادرسی برای دردهایش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: یار من که حالت سرگشتگی دارد، از جلوی چشمانم گذشت و به فریاد من توجهی نکرد، در حالی که چشمانم اشکبار و پر از درد بود.
هوش مصنوعی: قلبم پر از درد و غم است، اما نمیتوانم به یک کلام بگویم چه فریادی در دل دارم. هرچند که همچنان درونم نالهها پیچیده و صدای فریاد در دلم دارد، اما نمیدانم چگونه باید آن را بیان کنم.
هوش مصنوعی: از دل سرد و پر درد من نالهای بلند برمیخیزد، گویی که از نسیمی که به سمت نیستان میوزد، فریادی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که من شروع به ناله میکنم، صدایم به قدری بلند میشود که پرده را به لرزه درمیآورد و از هر گل در باغ فریاد میرسد.
هوش مصنوعی: به دلیل ترس از جدایی، شب وصال من به صدای ناله سپری شد، چرا که در بهار، بلبل در برابر پاییز فریاد میکشد.
هوش مصنوعی: اگر از ستارهها بپرسیم که چه فایدهای دارد فریاد زدن به آسمان، شاید نتیجهاش فقط سکوت باشد.
هوش مصنوعی: غافلان و بیخبران صدای فریاد من را نمیشنوند، اگر نه، من مثل نی در آستین پنهان هستم و همیشه در درونم فریاد میزنم.
هوش مصنوعی: چنان از شدت درد و بیتابی ناله میزنم که صدای من همچون فریاد از لابهلای علفها و برگریزها بلند میشود.
هوش مصنوعی: من از همان لقمهای که نصیبم شده راضی هستم، حتی اگر دلتنگی و درد استخوان به سراغم بیاید، باز هم فریاد نمیزنم.
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، وقتی افراد در دادن عدالت و انصاف تردید میکنند و از خود بخل نشان میدهند، طلا و زر هم هیچ ارزشی ندارند. این وضعیت نشاندهنده رفتار ناپسند مردم این زمان است که باید به آن اعتراض کرد.
هوش مصنوعی: وقتی در میان همهای که مسافرت میکنند، کسی نیست که زبان بداند، من برای چه فریاد بزنم و سخن بگویم مثل جرس که با صدای بلند خود را معرفی میکند؟
هوش مصنوعی: وقتی که دلتنگی به اوج میرسد، هر رگ از وجودم مانند رشتههای چنگ ناله میزند. وقتی شب هجران میرسد، قلبم فریاد میکشد.
هوش مصنوعی: اینجا به ما میگوید که ظلم و زورگویی در ابتدا نتایج خود را نشان میدهد و شواهد آن به وضوح قابل مشاهده است، مانند زمانی که تیر از کمان رها میشود و فریادش شنیده میشود. در واقع، ظلم و ستم به زودی خود را نمایان میکند و تاثیراتش را بر جای میگذارد.
هوش مصنوعی: از دوری تو، شکر لبهای من بهطور جدا جدا بهوجود میآید و مثل نای، از هر بند استخوانم فریاد میزند.
هوش مصنوعی: من به قدری از درد و ناله پر شدهام که مانند نی، نالهام از عمق وجودم برمیخیزد. از اشکها و غمهایم فریاد میزنم و دل و دیدهام درگیر هجران و غم است.
هوش مصنوعی: چطور میتوان با صدای دلنشین، دل را صاف و آرام کرد؟ صدای فریاد به جایی در اصفهان نمیرسد.
هوش مصنوعی: عشق و درد برای عاشقان اجتنابناپذیر است و این درد باعث میشود که احساس خود را به صورت فریاد بیان کنند. آنها نمیتوانند از این مرکب سنگین رنج دور شوند و ناگزیر به ابراز احساسات خود هستند.
هوش مصنوعی: به دل خود گوش کن و صدای نالههای دردناک من را بشنو که نمیتوانم آن را به زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: هیچکس به فریاد من توجه نکرد، هرچند که صدایم به شدت و از عمق وجودم بلند شده بود و به استغاثه مشغول بودم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به خوبی و زیبایی از دردهایم بگویم، در واقع نتوانستهام فریاد اعماق قلبم را بیان کنم.
هوش مصنوعی: نمیدانم در درون من چه گوهری نهفته است که تمام شب مانند یک نگهبان فریاد میزند.
هوش مصنوعی: در این زمان، عشق چنان بیمقدار شده که در بهار، بلبلان دیگر از شادی آواز نمیخوانند.
هوش مصنوعی: نیمهای از سپند که در اینجا به معنای یک نوع گیاه است، صدای فریادهایی را به گوش میرساند که گاه و بیگاه از من شنیده میشود و مانند گلولهای است که بر سر زبانم میزند.
هوش مصنوعی: من در سکوت نمیتوانم مشکلم را حل کنم، چگونه میتوانم به داد دل پر از درد و غصه خود برسم در حالی که نمیتوانم فریاد بزنم؟
هوش مصنوعی: اگرچه در دنیا کسی نیست که به داد من برسد، اما به خاطر کم حوصلگیام، باز هم فریاد میزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.