تا توان کردن ز خونِ ما نگارین دست را
از حنا بهرِ چه باید کرد رنگین دست را
سینهاش از بادهٔ لعلی بدخشان میشود
هر که سازد چون سبو در خواب بالیندست را
انتظارِ قتل، کارِ عاشقان را ساخته است
تا تو میسازی بلند ای کوهِ تمکین دست را
بس که از دلهای خونین است زلفش مایهدار
می کند در هر سراسر، شانه رنگین دست را
پایِ ایمانِ جهانی در خَمِ لغزیدن است
بر میاور ز آستین ای دشمنِ دین دست را
رشتهٔ نازک، گوهرِ دلها ازان نازکتر است
زینهار آهسته کش در زلفِ مشکین دست را
بحر را سر پنجهٔ مرجان نیندازد ز جوش
چند بر دل مینهی از بهر تسکین دست را
فرصتِ خاریدنِ سر، خواجه را از حرص نیست
کی معطل می گذارد جسمِ گُرگین دست را
خون گریبان میدرد از زخم هر دم بر تنم
تا که خواهد ساخت از خونم نگارین دست را
بر نمیدارد گل از دامانِ شبنم دستِ خویش
چون به آسانی کشد ز آیینه خودبین دست را
قمریان را عقدهای ای سرو از دل باز کن
تا به کی بیکار بتوان داشت چندین دست را
بیستون را تیشهام در حملهٔ اول گداخت
نیست با من نسبتی فرهادِ سنگین دست را
خشک میگردد ز حیرت چون به دامانش رسد
میکنم بیطاقتی چندان که تلقین دست را
کی به خونِ قطره صائب پنجه رنگین می کند؟
آن که چون مرجان کند از بحرِ خونین دست را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عاشقانه و عشق منجر به عذاب میپردازد. شاعر از رنگین شدن دستهای محبوب با خون خود حرف میزند و به تصویر کشیدن وضعیت غمگین و عاطفی عاشقان میپردازد. همچنین به کنایه از تلاشهای بیثمری اشاره میکند که عاشقان برای دستیابی به عشق انجام میدهند و در مسیر این عشق با مشکلات و موانع زیادی مواجه میشوند. در نهایت، شعر به سوالاتی درباره امید و ناامیدی در عشق و زندگی میپردازد و نشان میدهد که عشق میتواند هم شادابی و هم رنج به همراه بیاورد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که از خون ما رنگین دستِ محبوب را میسازند، برای چه باید از حنا استفاده کرد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند سبو در خواب بر روی دستش میگذارد، سینهاش از شراب زیبای بدخشان پر میشود.
هوش مصنوعی: عاشقان به خاطر انتظار کشیدن برای طرف مقابل، به صورت عمیق و مستحکم به عشق پرداختهاند. در این میان، تو مانند کوهی از اراده و استقامت، در حال شکل دادن به این سیر و سلوک عاشقانه هستی و بر آنها تأثیرگذاری میکنی.
هوش مصنوعی: زلف او به قدری از درد و غم دلها پر است که هر جا که میرود، دست را با رنگینکمانی از احساسات غمگین و عاشقانه پر میکند.
هوش مصنوعی: پایِ اعتقاد به جهان در خطر لغزش و افتادن قرار دارد، پس ای دشمن دین، دستت را از آستین بیرون نیاور.
هوش مصنوعی: رشتهٔ نازکی که دلها را به هم پیوند میزند، از خودِ دلها هم ظریفتر است؛ پس با احتیاط و آرامی، دستت را در زلفهای مشکی آن به حرکت درآور.
هوش مصنوعی: اگر مرجانها نتوانند دریا را با سر پنجههای خود آرام کنند، چرا دل خود را با زخمهای درون و غمها آزار میدهی؟ دستت را به طرف تسکین و آرامش دراز کن.
هوش مصنوعی: خواجه بیصبر و شوق به خودش مشغول است و فرصتی برای آرامش ندارد، همانند گرگینی که دستش بیکار نمیماند و از حرص و ولع خود نمیتواند درنگ کند.
هوش مصنوعی: درد هر لحظه از زخمهای من، مانند جوی خون به گریبانم میریزد. تا اینکه او با خون من، دستی زیبا و رنگی خواهد ساخت.
هوش مصنوعی: گل، دست خود را از دامان شبنم برنمیدارد؛ چون وقتی انسان به راحتی میتواند دستش را از آینهی خودپسندیش بردارد.
هوش مصنوعی: ای سرو، خودت را از غصهها رها کن تا دیگر نتوان به این اندازه بیکار و بیهدف زندگی کرد.
هوش مصنوعی: در تهاجم نخست، تیشهام بیستون را گداخته است، اما من هیچ نسبتی با فرهاد، آن کوهنوردِ نیرومند، ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی به دامانش میرسم، آنقدر از شگفتی خشک میشوم که نمیتوانم تحمل کنم و دستم را به آرامی تلقین میکنم.
هوش مصنوعی: چه کسی دستش را به رنگ خون میآلاید؟ آن کسی که مانند مرجان، از دریای خونین، دست خود را برمیدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.