به حوالی دو چشمش حشم بلا نشسته
چو قبیله گرد لیلی همه جابجا نشسته
خط و خال بر عذارش همه جابجا نشسته
نرود ز دیده نقشی که به مدعا نشسته
ننشسته ناز چندان به حوالی دو چشمش
که به حلقه های زلفش دل مبتلا نشسته
سرو کار من فتاده به غزال شوخ چشمی
که درون دیده من ز نظر جدا نشسته
به دو دست پرنگارش بنگر ز کشتن من
که پس از هلاک نقشم چه به مدعا نشسته
نه مروت است ما را ز جنون کناره کردن
که به هر گذار طفلی به امید ما نشسته
که گذشته زین گلستان شب دوش مست و خندان؟
که به روی گل ز شبنم عرق حیا نشسته
چه عجب اگر خدنگش به سرم فکند سایه؟
که به خواب دیده بودم به سرم هما نشسته
تو که عکس خود ندیدی ز حجاب و شرم هرگز
به رخت عرق چه دانی که چه خوشنما نشسته
به زکات حسن بگذر سوی گلستان که گلها
همه با کف گشاده ز پی دعا نشسته
ز نسیم بال بستان به نظاره گلستان
که چراغ لاله و گل به ره صبا نشسته
ز دو سنگ دانه مشکل به کنار سالم آید
ننهم قدم به بزمی که دو آشنا نشسته
به دو چشم ز خاطر غم روزگار شویم
که غبار بر دل من ز نه آسیا نشسته
به ثبات حسن خوبان دل خود مبند صائب
که به روی خار دایم گل بی وفا نشسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف زیبایی و جذابیت معشوق است که شاعر به تشبیهات و تصاویری زیبا میپردازد. در اشعار، چشمها و زلفهای معشوق به عنوان منبع جذابیت معرفی شده و شاعر از حشت و زیبایی آنها سخن میگوید. تصاویر از عشق و آرزوهای ناامید در میان غم و دلتنگی همواره بر دلتنگی شاعر سایه میافکند. شاعر از احساسات و جنون عشق یاد میکند، و به زیبایی گلها و نقشهایی که در یاد دارند، اشاره میکند. در نهایت، شاعر به زوال و بیوفایی زیباییها اشاره دارد، که نظیر گلهایی است که بر روی خارها نشستهاند.
هوش مصنوعی: به دور چشمهای او، بلا و مصیبت مانند قبیلهای گرد لیلی، هر کجا که نگاه کنی نشستهاند.
هوش مصنوعی: خط و خال روی چهره آن معشوق به زیبایی در جای خود قرار دارد و از دید من ناپدید نمیشود، همانند نشانههایی که به یک ادعا مربوط میشوند.
هوش مصنوعی: چشمهای او آنقدر جذاب و دلربا هستند که کسی نمیتواند در کنار آنها آرام بگیرد؛ به طوری که دلها کاملاً در حلقههای موهایش گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: کارهام به خاطر یک غزال زیبا و شوخ چشم درگیر شده که همواره در چشمان من حضور دارد و از نظر من دور نمیشود.
هوش مصنوعی: به دقت به آثار و نوشتههای من نگاه کن، چرا که پس از مرگم، تجسم وجودم چه حالتی خواهد داشت و به چه درخواستی پاسخ خواهد داد.
هوش مصنوعی: خوشایند نیست که ما به خاطر عقل و هوش خود از حالت دیوانگی فاصله بگیریم، زیرا هر لحظه یک کودک به امید ما در انتظار است.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند شب گذشته را به یاد آورد که در باغ گلها مست و شاداب بوده است؟ آنکه بر روی گلها، شبنم شرم و حیا نشسته است.
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر تیرش بر سرم بیفتد؛ چرا که در خواب دیده بودم پرندهای به نام هما بر سرم نشسته است.
هوش مصنوعی: تو که هرگز نتوانستی خود را با آن حجاب و شرم ببینی، چطور میدانی که زیباییات چقدر خوب و دلنشین است زمانی که عرق بر چهرهات نشسته؟
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و نیکی خود، به سوی گلستان برو، چرا که گلها با دستانی باز و گشاده در انتظار دعا و نیکی تو نشستهاند.
هوش مصنوعی: با وزیدن نسیم خوش به تماشای باغ نشستهام که لالهها و گلها مانند چراغی در مسیر نسیم صبا روشن هستند.
هوش مصنوعی: دو سنگ را کنار هم قرار دادی تا دانهای مشکل را درست کنی، اما من پا به میهمانی نمیگذارم که دو دوست آشنا در آن نشستهاند.
هوش مصنوعی: باید از دل غم و ناراحتی روزگار رها شویم؛ چرا که غبار نگرانکنندهای بر دل ما نشسته است و این غبار از آسیا به ما منتقل شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و ثبات محبوبان، دل خود را خسته نکن، زیرا زیبایی مثل گل، در میان خارها قرار دارد و همیشه وفادار نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه شب رود رهی رو به ره صبا نشسته
همه کس به خواب راحت، من مبتلا نشسته
غرضی ورای امکان چه خیال فاسد است این
هوش جمال سلطان به دل گدا نشسته
نفسی فرو نبردم که نه انده تو خوردم
[...]
صنمی که غمزهٔ او، به صف بلا نشسته
به هوای دل مسیحا، به ره فنا نشسته
چو رسی به تربت من، مفشان به ناز دامن
که غبار درد و حسرت، به مزار ما نشسته
شود آشکار فردا، که به راه وعدهٔ او
[...]
شب و روز در ره تو من مبتلا نشسته
تو گذر کنی نگوئی تو کئی چرا نشسته
ز تو کار بسته دارم دل و جان خسته دارم
بدر طبیب عشقم بامیدها نشسته
چه شود همین تو باشی ره مدعی نباشد
[...]
به تو نقش صحبت ما، چقدر بجا نشسته
توبه ناز و ما درآتش، تو به خواب وما نشسته
سرو برگ جرآت دل به ادب چرا نسوزد
که سپند هم به بزمت زتپش جدا نشسته
چه قیامت است یارب به جهان بینیازی
[...]
بدو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته
همه حیرتم که آیا دل من کجا نشسته؟!
بهمین امید، هر شب بره تو می نشینم؛
که تو بیوفا بپرسی که دگر چرا نشسته؟!
چکنم ز رشک یا رب، چو بروز حشر بینم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.