حاشا که زعاشق سخن کام برآید
از سینه آتش نفس خام برآید
بالیدن نخل تو ز پیوند دل ماست
این سرو ز آغوش به اندام برآید
بگذشت ز تلخی همه ایام نشاطم
چون طفل یتیمی که به دشنام برآید
یک چشم زدن چشم تو غایب ز نظر نیست
آهو که گمان داشت چنین رام برآید
شیران جهان گردن تسلیم گذارند
از سلسله زلف تو چون نام برآید
در فکر اثر باش که چون دور کند چرخ
آوازه جمع از دهن جام برآید
بااینهمه آتش که نهان در جگر اوست
صائب که گمان داشت چنین خام برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق و عاشقانه شاعر پرداخته است. او از عشق و دلتنگی سخن میگوید و بیان میکند که عشق به مانند آتشی در دل اوست. شاعر به پیوند دل با محبوب اشاره میکند و از تلخی ایام و نداشتن شادی صحبت میکند. همچنین، او به زیبایی و قدرت جذابیت معشوق اشاره میکند که حتی شیران را هم تسلیم خود میکند. در نهایت، شاعر توجه به اثرات زمان و غم نهفته در دل را یادآوری میکند، به طوری که گویی عشق او خاموش و پنهان است.
هوش مصنوعی: حاشا که از دل عاشق کلامی با طراوت و شیرین برآید؛ بلکه از سینهای که آتش عشق در آن است، فقط احساسات خام و ناهنجار بیرون میآید.
هوش مصنوعی: نخل تو به خاطر محبت ما رشد کرده و بلند شده است و این سرو (درخت) نیز به خاطر آغوش و محبت تو به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: دوران تلخ و سخت زندگی من گذشت و حالا شادابم، مانند کودکی یتیم که از روی ناراحتی و دلخوری خود فریاد میزند.
هوش مصنوعی: نگاهی به چشمان تو کافی است که تو را از نظر دور نکند، مثل آهویی که فکر میکرد این جوانمرد بهسادگی به دامش خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: هر شیر و دلیر در این دنیا وقتی نام تو را میشنوند، تسلیم و فرمانبردار میشوند و رشتههای زلفت را به نشانه احترام و خضوع بر زمین میگذارند.
هوش مصنوعی: به تأثیر افکارت توجه کن، زیرا زمانی که زمان به جلو میرود، نام تو از دهان دیگران خارج میشود.
هوش مصنوعی: با وجود تمام آتشی که در دل او پنهان است، صائب میگوید که کسی نباید فکر کند که او به این سادگی خاموش میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر بار دگر ماه من از بام برآید
بس فتنه که از گردش ایام برآید
فریاد اسیران همه شب پیش در او
چون بانگ گدایان که گه شام برآید
زنهار که آن بند قبا چست نبندی
[...]
آن دل که به هجر تو ز آرام برآید
زودش به مصیبت زدگی نام برآید
پر زهر دهد ساغر و شیرین نکند لب
آن حوصله ام گو که به این جام برآید
آتش به غم جان بگرفته است که از تن
[...]
گر چشم تر از پوست چو بادام برآید
آسان ز وصال شکرش کام برآید
جان من مشتاق به لب می رسد از شوق
تا از دهن تنگ تو پیغام برآید
خون در دل یاقوت زند جوش ز غیرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.