صبح از جانهای روشن یاد میآید مرا
شام از تاریکی تن یاد میآید مرا
از دمِ سردِ خزان برگی که میافتد به خاک
از جهان بیبرگ رفتن یاد میآید مرا
میشوم چون شبنمِ گل آب از تردامنی
چون ازان پاکیزه دامن یاد میآید مرا
ناله خیزد چون سپند از دانهام بی اختیار
چون ازان صحرا و خرمن یاد میآید مرا
میشود یاقوتی از خونِ جگر منقارِ من
چون ازان فیروزه گلشن یاد میآید مرا
گوهرم را می دهد گَردِ یتیمی خاکمال
چون ازان دریای روشن یاد میآید مرا
تیغ میگردد الف بر سینهٔ شهبازِ من
گاهگاهی کز نشیمن یاد میآید مرا
میشود چشمم ز حسرت چون یدِ بیضا سفید
چون ز طور و نخلِ ایمن یاد میآید مرا
طفلِ اشکم، نیست جز گَردِ یتیمی دایهام
کی ز آغوش و ز دامن یاد میآید مرا
رشتهٔ اشکم به دامن میرسد بیاختیار
چون ز عیسیٰ همچو سوزن یاد میآید مرا
نیست تا گل در نظر صائب چو بلبل خامشم
در حضورِ گل ز شیون یاد میآید مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یادآوری لحظات و احساساتی اشاره دارد که از زندگی و تجارب مختلف شاعر ناشی میشود. صبح یادآور روشنی و جانهای شاداب است، در حالی که شب و تاریکی نماد تنهایی و غم هستند. شاعر به تضاد بین زندگی و مرگ، دوری و نزدیکی، و شادی و اندوه میپردازد. او از تأثیر خزان و از دست رفتن زیباییها صحبت میکند و حسرت و فقدان را در قالب نمادهایی مانند شبنم، یاقوت و دانهٔ درختی بیان میکند. در نهایت، شاعر به تألم و حسرت خود از فقدان محبت و آغوش مادرانه اشاره میکند و در حضور زیباییها، به خاموشی و درد درون خود اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: در صبح، برایم یادآور زندگیهای پرنور و شفاف است، و در شب، به یاد میآورم که چگونه تن و جسم در تاریکی غرق میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی برگی از درخت در فصل پاییز و در هوای سرد به زمین میافتد، به یاد میآورم که چطور از دنیا و زندگی هم ممکن است بیبرگ و بدون نشانی برویم.
هوش مصنوعی: من به لطافت و زلالی شبنم گل تبدیل میشوم، چون از دامن پاک و نازک آن یاد میکنم.
هوش مصنوعی: به طور ناخواسته و طبیعی، مانند جوانه زدن سپند از دانهاش، نالهای از درونم به گوش میرسد؛ وقتی که به یاد آن دشت و کشت و کار میافتم.
هوش مصنوعی: من با تمام درد و غم و سختی که دارم همچون یاقوتی درخشان میشوم، چون وقتی به یاد گلشن فیروزهای میافتم، روح و جانم سرشار از زیبایی و امید میشود.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد دریا و زیباییهایش میافتم، حس میکنم که ارزش و گوهری که در درون دارم با غبار یتیمی و تنهایی پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: تیغ بهطور مداوم بر سینهی پرندهی قوی من میچرخد، گاهی به یاد مکانی که از آن آمدهام، دچار حس nostalgia میشوم.
هوش مصنوعی: چشمم مثل دست بیضای حضرت موسی، از حسرت به سفیدی میزند و به یاد کوه طور و درخت نخل ایمن میافتم.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس تنهایی و یتیمی است. شاعر به یاد دارد که تنها چیزی که در زندگیاش باقی مانده، حس عمیق یتیمی و فقدان محبت و مراقبت است. او از دایهاش یاد میکند و به این موضوع اشاره دارد که نتوانسته از آغوش و محبت او بهرهمند شود، و این احساس او را به شدت آزار میدهد. همچنان که یاد دایهاش برایش مهم است، حس گمگشتگی و فقدان در زندگیاش نیز برجسته است.
هوش مصنوعی: اشکهای من به دامنم میرسد بدون این که کنترلش کنم، مانند یادآوری سوزنی که به عیسیٰ مرتبط است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که گل در نظر صائب وجود ندارد، من همچنان مانند بلبل خاموش هستم و در حضور گل، صدای شیونم به یادم میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.