گنجور

 
صائب تبریزی

بلبلم اما رسد بر لاله و گل ناز من

دست گلچین می رود از کار از آواز من

رشته ذوق گرفتاری به بالم بسته اند

نگذرد از گوشه بام قفس پرواز من

جوهرم را تا به سنگ امتحان زد کوهکن

تیشه فولاد خود را کرد پای انداز من

سهل باشد از فغانم گر قفس مجمر شود

بیضه چون فانوس بود از شعله آواز من

همچو شاخ پر ثمر وقت است پشتش بشکند

از هجوم عندلیبان گوشه های ساز من

تا به دارالامن صلح کل رسیدم، کبک مست

خواب راحت می زند در چنگل شهباز من

صبحم، اما چون شبم در پرده پوشی ها مثل

مشرق لب را نداند آفتاب راز من

سر فرو نارد به شاخ پست طوبی فطرتم

می زند پر در فضای لامکان، انداز من

 
 
 
قطران تبریزی

تا جدائی برگزید آن ماه دستان ساز من

جز بگاه ناله نشنید است کس آواز من

کین او همراه من شد مهر من همراه او

ناز من دمساز او شد رنج او دمساز من

جای سیصد ناز گردد نزد من یک رنج او

[...]

بیدل دهلوی

حیرت آهنگم که می‌فهمد زبان راز من

گوش بر آیینه نه تا بشنوی آواز من

ناله‌ها در سینه از ضبط نفس خون کرده‌ام

آشیان لبریز نومیدی‌ست از پرواز من

حسن اظهار حقیقت پر نزاکت جلوه بود

[...]

سحاب اصفهانی

با جفا جوی او مشکل شود دمساز من

ور کسی از عاشقان با وی بسازد باز من

هر دو تا داریم چون در پرده دارم راز من

غمزهٔ خونریز یار و دیدهٔ غماز من

از رقیبم گوئیا نشناخت امشب کاین قدر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه