گنجور

 
صائب تبریزی

بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز

که شد قیامت موعود آشکار امروز

شکوفه از افق شاخ همچو اختر ریخت

نشان صبح قیامت شد آشکار امروز

محیط رحمت حق در تلاطم آمده است

کف از شکوفه فکنده است بر کنار امروز

ز تازیانه پی در پی نسیم بهار

زمین شده است چو افلاک بیقرار امروز

ز جوش لاله و گل کز رکاب می گذرد

پیاده جلوه کند در نظر سوار امروز

چمن چنان به صفا شد که هر نهالی را

توان کشید به آغوش چون نگار امروز

ز جوش لاله و گل خار بر سر دیوار

شده است همچو رگ لعل آبدار امروز

گشوده است بساط ملایمت ایام

لطیفتر ز رگ گل شده است خار امروز

ز جوش قطره شبنم شده است روی زمین

ستاره خیز چو رخسار شرمسار امروز

هوا خمار شکن، گل پیاله گردان است

پیاله نوش و میندیش از خمار امروز

به شغل عیش، شب و روز رابرابردار

که عدل گشت ترازوی روزگار امروز

به دام و دانه چه حاجت، که موج سبزه و گل

شده است سلسله گردن شکار امروز

همین برآینه سیل نوبهاران است

اگر بود اثری ظاهر از غبار امروز

ز لاله جوش خم باده می زند کهسار

شراب لعل برآید ز چشمه سار امروز

چراغ لاله گره کرده دود را در دل

که بی صفا نشود بزم نوبهار امروز

چه بادبان که مهیانکرده است از ابر

برای کشتی می موسم بهار امروز

بهشت نقد طلب می کنی اگر صائب

چو غنچه سر ز گریبان خود برآر امروز