نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را
از نقش چپ و راست خبر نیست نگین را
هر چند حجاب تو زبان بند هوسهاست
زنهار ز سر باز مکن چین جبین را
چشم تو به دل فرصت نظاره نبخشد
این صید ز صیاد گرفته است کمین را
هر جا لب لعل تو به گفتار درآید
در آب گهر غوطه دهد مغز زمین را
آخر که ترا گفت که از خانه خرابان
تنها کنی آباد همین خانه زین را؟
آسوده بود عشق ز بی تابی عاشق
از زلزله خاک چه غم چرخ برین را؟
مگذار به لعل تو فتد چشم هوسناک
کاین ابر بود ریگ روان آب نگین را
می ترسم ازان چشم سیه مست که آخر
از راه برد صائب سجاده نشین را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا رای بود نصرت دین ناصر دین را
در نصرت او رای بود روح امین را
تا پادشه روی زمین باشد سنجر
بر هفت فلک فخر بود روی زمین را
شاهی که به ماهی به سپاهی بگشاید
[...]
مستانه برون تاختهای توسن کین را
بتخانهٔ چین ساختهای خانهٔ زین را
گر صیدکنان ناوک مژگان بگشایی
چشم تو گرفتار کند آهوی چین را
روزی که نهم رخ بنشان کف پایت
[...]
جز نام صنم نقش مکن لوح جبین را
تا چپ نکنی راست نخوانند نگین را
از شوق شهیدان حریم سر کویش
چون دانه در آغوش نگنجند زمین را
پیداست رهایی من از ضعف وجودم
[...]
گر صدق کلامت ندهد بال یقین را
پرواز تجرد که دهد روح امین را
از شرع تو هرکیش گدازد زخجالت
چون موم که بر شعله زند نقش نگین را
غیر ازدل پاک تو کسی دور نریزد
[...]
آتش زده آن لعل قبا، خانه زین را
بر خرمن ما برق گشاده ست کمین را
همچون کف خاکی که برد سبزه ز جایش
کردند به ما، سبز خطان تنگ زمین را
چون مهره بازیچه، دهد طرح به طفلان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.