غنچه را راه در آن چاک گریبان ندهی
به کف طفل نوآموز گلستان ندهی
دست بیعت به گل داغ چو دادی، زنهار
فرصت بند گشودن به گریبان ندهی
می خورد شهر به هم گر تو ستمگر یک روز
سیل زنجیر جنون سر به بیابان ندهی
سینه بر سینه خم گر چو فلاطون بنهی
خشت خم را به کتب خانه یونان ندهی
از دلت چشمه زمزم نبرد گرد ملال
اگر از آبله آبی به مغیلان ندهی
گر به صحرای تعلق گذر افتد ناچار
خار را فرصت گیرایی دامان ندهی
می چکد شور قیامت ز شکرخنده او
دل مجروح به آن پسته خندان ندهی
ای فلک در گذر از قسمت ما، شرم بدار
چند در کاسه خود دست به مهمان ندهی؟
نان و دندان به هم ار می دهیم احسان است
چند نان بخشیم ای سفله و دندان ندهی؟
صائب از سوختگی گر به سرت دودی هست
مشت خاک سیه هند به ایران ندهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر به مسائلی چون بیعدالتی، فقر و ناکامیهای اجتماعی اشاره دارد. او از زیباییها و نعمتها سخن میگوید و با بررسی رفتار انسانها و جامعه، به نقد ظلم و بیرحمیها میپردازد. تصویرسازیهای زیبایی از طبیعت و انسانیّت به کار میرود تا نشان دهد چگونه به رغم وجود نعمتها، مشکلات و دردها همچنان وجود دارند. شاعر با بیانی عاطفی از فلک میخواهد که در تقسیم نعمتها به مردم بیانصافی نکند و به یادآوری ارزشهای انسانی و همدردی پرداخته است.
هوش مصنوعی: اگر به غنچه اجازه ندهی تا در چاک گریبان آزادانه حرکت کند، یعنی نتواند از محدودیتها خارج شود، در واقع به یک کودک تازهکار هم اجازه ندادهای تا وارد دنیای زیبای باغ و گلستان شود. این به نوعی اشاره دارد به اهمیت آزادی و تجربیات اولیه در رشد و شکوفایی.
هوش مصنوعی: اگر با دستت به گل سرخی که داغ است بیعت کردی، حواست باشد که فرصت برای باز کردن گریبانت را از دست ندهی.
هوش مصنوعی: اگر تو بر دیگران ستم کنی و ظلم را ادامه دهی، روزی خواهد رسید که این ظلم مثل سیلی خروشان به شهر برمیخیزد و نتایج دردناکی به بار میآورد. در آن زمان، اگر نتوانی خود را کنترل کنی، عواقب آن به حدی وحشتناک خواهد بود که نتوانی در آن بیابان بیسر و سامان باقی بمانی.
هوش مصنوعی: اگر سینهات را بر سینهای که دانش و حکمت دارد بگذاری، به قدری بزرگ و ارزشمند خواهد بود که دیگر نمیتوانی آن را به کتابخانههای یونان مقایسه کنی.
هوش مصنوعی: اگر از دل تو حس نگرانی و غم برنخیزد، مانند چشمه زلال زمزم، پس چرا از چیزهای بیارزش و ناچیز خود را رنجور میکنی؟ اگر حاضر نیستی مایهای از خودت به دیگران بدهی، پس چرا به این درد و رنج دچار شدهای؟
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی به مسائل و دغدغههای دنیوی برخورد کنی، لازم است که به آنها اهمیت ندهی و اجازه ندهی که تو را آزار دهند.
هوش مصنوعی: شور و عشق قیامت از لبخند او جاری است، و دل زخمی به آن پسته خندان نمیتواند بیاعتنا باشد.
هوش مصنوعی: ای آسمان، وقتی که از سرنوشت ما عبور میکنی، کمی شرم کن و نگذار که در کاسه خود چیزی به مهمان ندهی!
هوش مصنوعی: اگر نان و دندان را به هم مرتبط کنیم، بخشش نان کار خوبی است، اما اگر کسی بخواهد فقط نان بدهد و دندان ندهد، باید بداند که این کار به نوعی ناپسند است.
هوش مصنوعی: اگر از سوزش دل یا اندوهی رنج میبری، نگذار خاک تیره و تلخ هند، به سرزمین ایران آسیب برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرت باید که تن خویش به زندان ندهی
آن به آید که دل خویش به شیطان ندهی
دیو مهمان دل توست نگر تا به گزاف
این گزین خانه بدان بیهده مهمان ندهی
آرزو را و حسد را مده اندر دل جا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.