زان دهن انگشتر زنهار می باید گرفت
بعد ازان مهر از لب اظهار می باید گرفت
نوبهار آمد، ره گلزار می باید گرفت
داد دل از ساغر سرشار می باید گرفت
در چنین فصلی که عریانی لباس صحت است
پنبه از مینا، ز سر دستار می باید گرفت
بر خود اوضاع جهان هموار کردن سهل نیست
خار بی گل را گل بی خار می باید گرفت
خون خود را لعل کردن کار هر بیدرد نیست
جا به زیر تیغ چون کهسار می باید گرفت
می کند از دوستان خصمی تراوش بیشتر
طوطیان را سبزه زنگار می باید گرفت
هیچ سایل را مبادا کار با سنگین دلان!
بوسه ای زان لب به چندین بار می باید گرفت
موشکافان کفر می دانند شید و زرق را
رشته تسبیح را زنار می باید گرفت
تا به کی شد دل از طول امل در پیچ و تاب؟
از فسون این مهره را از مار می باید گرفت
مشت خاکی را که سامان وصول بحر نیست
دامن سیل سبکرفتار می باید گرفت
تا نگردیده است صائب استخوانت توتیا
گوشه ای زین خلق ناهموار می باید گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.