در غریبی گشت صرف نامجویی چون عقیق
مشت خونی کز جگر گاه یمن برداشتم
با زبردستی سپهراهنین پی برنداشت
از امانت بار سنگین که من برداشتم
شکوه از راه درشت عشق کافر نعمتی است
من ز خارش فیض بوی پیرهن برداشتم
مرغ بی بال و پر شب آشیان گم کرده ام
تا دل خود را ز زلف پرشکن برداشتم
هر دو عالم چون صف مژگان فتاد از چشم من
خار راهت تا به چشم خویشتن برداشتم
جز ندامت حاصل دیگر سوال من نداشت
رزق دندان گشت دستی کز دهن برداشتم
مشت خون کشته من قابل دعوی نبود
دست از دامان آن سیمین بدن برداشتم
حاصل صورت پرستی غوطه در خون خوردن است
عبرت از انجام کار کوهکن برداشتم
چون صراحی نشاه می می دهد گفتار من
بزم شد پرشور تا مهر از دهن برداشتم
صائب از نظاره فردوس گشتم بی نیاز
پرده تا از روی گلرنگ سخن برداشتم
تا لب لعل ترا مهر از دهن بر داشتم
فیض داغ تازه از داغ کهن برداشتم
روی تلخ بحر بر من راه خواهش بسته داشت
پیش نیسان چون صدف دست از دهن برداشتم
منفعل از آزادگانم گرچه غیر از دل نبود
توشه ای کز عالم ایجاد من برداشتم
از چمن پیرا چه افتاده است ناز گل کشم
من که از کنج قفس فیض چمن برداشتم
گرچه می دانم نخواهد آمد از بیطاقتی
وعده آن یار جانی را به تن برداشتم
از ندامت می زنم در روزگار خط به سر
دست گستاخی کز آن سیب ذقن برداشتم
فکر داغ تازه ای می گشت گرد دل مرا
پنبه ای گاهی گر از داغ کهن برداشتم
چون نظر بردارم از زلفی که ازهر حلقه اش
بهره ناف غزالان ختن برداشتم
بر سپند من ز اهل بزم کس را دل نسوخت
گرچه من آفات چشم از انجمن برداشتم
یوسفستان گشت زندان غریبی در نظر
تا ز دل یاد زمین گیر وطن برداشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل در مدح و وصف عشق و اندوه ناشی از جدایی و آرزوهاست. شاعر از تجربیات تلخ و شیرین خود میگوید و به یادماندنیها و عبرتها اشاره میکند. او با بیان تصاویری از عشق و رنج، ابراز میکند که چقدر از داراییهای معنوی و عاطفیاش را در راستای عشق فدای کرده است. در این راه، زندگیاش تحت تاثیر عشق قرار گرفته و به خاطر یادهای خود، ندامت و حسرتی عمیق بر دلش نشسته است. او در نهایت به این نتیجه میرسد که عشق و امید به بازگشت محبوبش، به زندگیاش معنا بخشیده است.
هوش مصنوعی: در دوری و تنهایی، فقط به دنبال جلب توجه و نام نیک نباش، زیرا این تلاش بیهوده مانند عقیق است که درونش از خون من پر شده و این درد را تنها از دل یمن برداشت کردهام.
هوش مصنوعی: با مهارتهای خود، کسی که در میدان جنگ تجربه دارد، نمیتواند از عهدهی این بار سنگین برآید، زیرا این بار را من به دوش گرفتهام.
هوش مصنوعی: شکایت و نارضایتی از عشق، که باعث ناباوری میشود، خود یک نعمت است. من از تجربهای که در این عشق داشتم، مانند بویی که از پیرهنی برمیخیزد، بهرهمند شدم.
هوش مصنوعی: پرندهای که نه بال دارد و نه پر، در شب آشیانهاش را گم کرده و من نیز برای اینکه دل خود را از زلفی که آن را شکسته آزاد کنم، در این وضعیت به سر میبرم.
هوش مصنوعی: هر دو جهان مانند صف مژهها در چشمان من بودند، من خاری که در مسیر تو بود را برداشتم تا به چشمان خودم برسانم.
هوش مصنوعی: غیر از پشیمانی دیگر چیزی از من نمانده است. روزی که دندانم را با دستی که از دهانم دور کردم، از آن بهرهمند شدم.
هوش مصنوعی: مشت خونی که از کشتهام باقی مانده، برای اثبات چیزی کافی نبود، به همین خاطر از دامن آن بدن زیبا کنار رفتم.
هوش مصنوعی: نتیجه پرستش ظواهر و دنیاطلبی، گرفتار شدن در مشکلات و رنجهای ناشی از آن است. از فعالیتهای سخت کارگران کوهستانی درس عبرت گرفتم.
هوش مصنوعی: وقتی که لیوان شراب مینوشد، کلمات من باعث میشود که مجالس شاداب و پرشوری برپا شود، تا زمانی که خورشید را از دهانم دور کردم.
هوش مصنوعی: من از تماشای بهشت بینیاز شدم، چون پرده را کنار زدم و از روی گلهای رنگی سخن گفتم.
هوش مصنوعی: وقتی لبان دلت را بوسیدم، از لذت و طراوت عشق جدیدی بهرهمند شدم، در حالی که ردپای عشقهای قدیمی هنوز در وجودم بود.
هوش مصنوعی: در کنارهی تلخ دریا، احساسات و خواستههایم به رخوت و تنگنا افتاده بود. زمانی که بهاری شروع شد، مانند صدفی که از دهانش چیزی خارج نمیکند، من نیز از ابراز خواستههایم باز ماندم.
هوش مصنوعی: من از آزادگان هستم، هرچند که تنها دارایی من غیر از دل، چیزی نیست که از دنیای وجود به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: من با عشق و زیبایی گلها بازی میکنم و از محدودیتهایی که در آن قرار داشتم رهایی پیدا کردهام. اکنون میتوانم از زیبایی طبیعت بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: با اینکه میدانم او هیچگاه نخواهد آمد، اما از شدت اشتیاق و ناچاری، خود را آماده دیدار یار محبوبم کردهام.
هوش مصنوعی: از حسرت و پشیمانی در حال زندگی میزنم، به خاطر آن کار ناپسند که به واسطهاش از جراءت و خودسری خود آن سیب را برداشتم.
هوش مصنوعی: افکار جدید و داغی در ذهنم میچرخند و به دل من نزدیک میشوند، گاهی هم اگر از یاد خاطرات قدیمی رنجیدهام.
هوش مصنوعی: زمانی که نگاه خود را از زلفی برمیدارم که هر یک از حلقههایش به اندازه ناف غزالهای ختن زیبا و جذاب است.
هوش مصنوعی: در جمع دوستان و میگساران، هیچکس نتوانسته به دل کسی آسیب بزند، هرچند من خویشتن را از آسیبهای نگاههای ناسزا دور کردهام.
هوش مصنوعی: در نگاه من، یوسف به مکانی تبدیل شده است که فقط زندانی از دوری آن احساس میشود. به یاد زمین و وطن افتادم و از دل این احساس دوری را برداشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.