گنجور

 
صائب تبریزی

دل ازان نخل به امید ثمر خرسندست

گره جبهه خوبان، گره پیوندست

پرده خواب گران است سبک مغزان را

سایه بال هما گرچه سعادتمندست

سرو را نیست ز پیوند به خاطر گرهی

دل آزاده ما را چه غم فرزندست؟

دردمندی است پر و بال اثر افغان را

ناخن ناله نی سینه خراش از بندست

هر که ما را کند آزاد ز خود، قبله ماست

عاشقان را به سر دار فنا سوگندست

باش خرسند به قسمت که درین وحشتگاه

هست اگر جنت دربسته، دل خرسندست

عارفان را گله از وحشت تنهایی نیست

نخل چون خوش ثمر افتد غنی از پیوندست

صائب از تنگی دل شکوه ز کوته نظری است

که دل غنچه گل چاک ز شکرخندست

 
 
 
جهان ملک خاتون

مرغ جانم به سر کوی بتی در بندست

به نسیمی ز سر کوی وفا خرسندست

به کمانی که بود راست چو ابروی کجش

تیر مژگانش تو گویی ز هواش افکندست

درد دل هست بسی زان لب و رخ بر دل من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه