گنجور

 
صائب تبریزی

سررشته مهر از می بیباک بریدیم

بی دردسر از سلسله تاک بریدیم

چون طفل یتیمی که ببرند ز شیرش

از دختر رز این دل غمناک بریدیم

تا چند به یک حال کسی را نگذارند؟

از باده گذشتیم (و) ز تریاک بریدیم

در سینه ز غیرت قدم آه شکستیم

سر رشته پیوند ز افلاک بریدیم

این گریه تلخ (و) رخ کاهی ثمر (چیست)

نه رنگ شراب و نه رگ تاک بریدیم

بر دوش نیفکنده به تاراج فنا رفت

هر جامه که از اطلس افلاک بریدیم

بس گریه افسوس که دنباله رو اوست

در غورگی این خوشه که از تاک بریدیم

از عشق گسستیم به صد خامی آغاز

صائب چه عبث خوشه ای از تاک بریدیم