در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
تا نپیوستم به خاموشی نیاسودم چو شمع
دیدنم نادیدنی، مد نگاهم آه بود
در شبستان جهان تاچشم بگشودم چو شمع
سوختم تا گرم شد هنگامه دلها ز من
بر جهان بخشودم و برخود نبخشودم چو شمع
اشک وآه برق جولان را براه انداختم
در طریق عشق پای خود نفرسودم چو شمع
سوختم صدبار و از بی اعتباریها نگشت
قطره آبی به چشم روزن ازدودم چو شمع
پاس صحبت داشتن آسایش از من برده بود
زیر دامان خموشی رفتم آسودم چو شمع
این که گاهی می زدم برآب و آتش خویش را
روشنی درکار مردم بود مقصودم چو شمع
چون صدف در پرده های دل نهفتم اشک را
گوهر خود را به هر بیدرد ننمودم چو شمع
روزی من بردل این تنگ چشمان بار بود
گرچه در محفل زبان برخاک می سودم چو شمع
پرده های خواب رامی سوختم از اشک گرم
دیده بان دولت بیدار خود بودم چو شمع
مایه اشک ندامت گشت وآه آتشین
هرچه از تن پروری برجسم افزودم چو شمع
این زمان افسرده ام صائب ،وگر نه پیش ازین
می چکید آتش ز چشم گریه آلودم چو شمع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالت درد و سوختن شاعر است که به تشبیه شمع اشاره دارد. شاعر از لذت و درد عشق صحبت میکند و میگوید که مانند شمع، به خاطر دیگران میسوزد و وجودش را فدای عشق میکند. اشک و آه او به شدت با جهان ارتباط دارد و او در تلاش است تا احساساتش را بروز دهد. در عین حال، او از تنهایی و افسردگی رنج میبرد و در عجب است که چرا برغم این همه سوختن، به آرامش نمیرسد. در نهایت، او از ندامت و آتش دلش میگوید که به چشمهایش منتقل میشود. کل شعر تجربههای عمیق عاطفی و درونی شاعر را به زیبایی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: در دوران سختی و جدال، مثل شمعی بودم که از زبان آتشین صحبت میکردم و تا زمانی که به خاموشی نرسانده بودم، آرام نمیگرفتم.
هوش مصنوعی: وقتی به دنیا نگاه کردم، غم و حسرتی در دل داشتم که مثل شمع در تاریکی میدرخشید و نگران بودم. تا زمانی که چشمم را باز کردم، این احساسات بینهایت در وجودم حس میشدند.
هوش مصنوعی: من در آتش عشق سوختم تا دلهای دیگران گرم شود. من از خودم گذشتم و به دیگران محبت کردم، اما نتوانستم به خودم رحم کنم، مانند شمعی که میسوزد تا روشنایی بدهد.
هوش مصنوعی: من با اشک و آه، سرشار از احساسات، وارد مسیر عشق شدم و مانند شمع، هرگز از پا درنیامدم.
هوش مصنوعی: من بارها سوختم و از بیاعتباریها به قدری غم دارم که حتی یک قطره آب هم از چشمانم نمیریزد، مثل شمعی که در اثر سوختن خود، هیچ اثری از خود به جا نمیگذارد.
هوش مصنوعی: نگهداری از آرامش و خوشیام باعث شد که به سکوت پناه ببرم و در آنجا احساس راحتی و آسودگی کنم، مانند شعلهای که در آرامش خود میسوزد.
هوش مصنوعی: گاهی که در سختیها و طاقتفرساییها قرار میگرفتم، هدف من این بود که مانند شمعی برای دیگران نور و روشنایی بیاورم.
هوش مصنوعی: اشکهای خود را همچون گوهر در دل پنهان کردهام و هیچکس را جز کسی که درد را درک کند، نشان ندادهام؛ مانند شمع که در خفا میسوزد و نورش را فقط برای کسانی که ارزشش را بدانند، روشن میکند.
هوش مصنوعی: روزی در دل این افراد کمخیال و تنگنظر، به من اندوهی سنگین بود. هرچند در جمع و محفل، مثل شمعی که بر خاک میسوزد، ناامید و بیصدا به زندگی ادامه میدادم.
هوش مصنوعی: من از اشک های گرم چشمم پرده های خواب را سوزاندم و مانند شمع بیدار و هوشیار به نگهبانی از دولت خود پرداختم.
هوش مصنوعی: به خاطر رفتارهای نادرست خود، دچار پشیمانی و اندوه شدم و هرچه تلاشی کردم تا شکوه و زیبایی ظاهری به خودم بدهم، در حقیقت مانند شمعی شدم که تنها در آتش اشک و آه میسوزد.
هوش مصنوعی: این روزها حال خوبی ندارم، ولی قبل از این، چشمانم مانند شمعی که در حال ذوب شدن باشد، به خاطر اندوهی که داشتم، مدام اشک میریخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میگدازم دیده تا یکروزه موجودم چو شمع
می رسد بر اوج گردون هر نفس دودم چو شمع
دیده ی اختر شمارم شهرت نیسان گرفت
بسکه بر هر نوک مژگان گوهر آمودم چو شمع
گرچه نقد هستیم در آتش عشق تو سوخت
[...]
از تف هجران او هرگز نیاسودم چو شمع
داشتم آتش به سر زین داغ تا بودم چو شمع
اینکه در امید و بیم از هجر و وصلش ماندهام
روشنست از خندههای گریهآلودم چو شمع
نبودم روز و شبی قسمت نشاط بزم وصل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.