اگر چه دورم از درگاه راه یاربی دارم
ندارم هیچ اگر در دست دامان شبی دارم
ندارم در بساط آسمان گر اختر سعدی
ز داغ ناامیدی سینه پر کوکبی دارم
شوم با خار و گل یکرنگ ناسازی نمی دانم
درین گلزار چون شبنم دل خوش مشربی دارم
ز دامان اجابت باد کوته دست امیدم
بغیر از ترک مطلب در دعا گر مطلبی دارم
ز فریاد گلو سوزم چو نی معلوم می گردد
که پیوند نهانی بابت شکر لبی دارم
از آن گوی سعادت در خم چوگان من رقصد
که در مد نظر دایم ترنج غبغبی دارم
نباشد چون مسلسل ناله درد آشنای من
که من در دست چون زلف دراز او شبی دارم
مزاج نازک دلدار را فهمیده ام صائب
به انداز زمین بوسش زبرگ گل لبی دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دوری خود از معشوق و مشکلاتی که با آنها مواجه است، سخن میگوید. او احساس ناامیدی و بیقراری میکند و میگوید که حتی اگر ستارهای در آسمان نداشته باشد، دلی پر از درد و حسرت دارد. همچنین او به زیبایی گل و خار اشاره میکند و میگوید که نمیتواند از آنها جدا شود. شاعر امیدش به دعا و خواستههایش کم شده و تنها غم و فریادش باقی مانده است. او به توصیف عشق و احساساتش میپردازد و میگوید که عشقش مانند زلفی دراز و غمگین است. در پایان به نازکی دل معشوق و عشق عمیقش اشاره دارد که در دل او جای دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که از درگاه یار دورم، اما طوری راهی برای رسیدن به او دارم. حتی اگر چیزی نداشته باشم، اما اگر شبی در آغوشش بیفتم، همه چیز برایم جبران خواهد شد.
هوش مصنوعی: من در زندگی چیزی از خوشبختی و امید ندارم، اما از درد و حسرت درونم ستارههایی دارم که نشاندهندهی غمهایم است.
هوش مصنوعی: در این گلزار، من به مانند شبنم، دل شاد و خوشحالی دارم، و نمیدانم که چطور با خار و گل، که نمایانگر تضاد هستند، هماهنگی یا ناسازگاری ایجاد کنم.
هوش مصنوعی: از دامن رحمت و پذیرش دعا، دستم به امید کوتاه است و جز ترک کردن خواستهام، در دعا چیزی ندارم. اگر خواستهای هم داشته باشم، نمیتوانم به آن دست یابم.
هوش مصنوعی: از فریادهایی که از گلویم برمیخیزد، مانند نی میسوزم و مشخص میشود که به خاطر آسیبی که در دل دارم، دلیلی پنهانی برای شکرگزاری از لبانم وجود دارد.
هوش مصنوعی: از آن خوشبختی که در ذهنم دارم، مانند گوی بازی چوگان در دلم میرقصد و همیشه در نگاه من مانند میوهای خوشرنگ و خوشبو است.
هوش مصنوعی: در زندگی من، مانند نالهای مداوم و خستهکننده، درد و رنجی وجود دارد که با آن آشنا هستم. گویی در دست من، مانند زلفهای بلند کسی، شبی را سپری میکنم که پر از اندوه و غم است.
هوش مصنوعی: من حال و هوای دل نازک محبوبم را درک کردهام، بنابراین به اندازه زمین، خود را به پایش میافکنم و بر سرش گلبرگ میریزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دهان بر بسته لبریز نوای یاربی دارم
زبان پیچیده در تقریر عرض مطلبی دارم
خموشی بر لب شرمم به صد فریاد میگوید
حلاوت جوشی زهری که از کنج لبی دارم
ز مشرب دوستی بیمذهبم خواندی نمیدانی
[...]
ز خون دیده و لخت جگر رنگین شبی دارم
نمی دانم چه می خواهم عجایب مطلبی دارم
در ایام جوانی می کنم طی راه پیری را
ندارم قوت رفتار و سرکش مرکبی دارم
ز پا افتاده ام دستی به جایی می توانم زد
[...]
ز لعل دلکشت ای یارجانی مطلبی دارم
سخن ناگفته از خجلت نهان زیرلبی دارم
بامیدی که لبیکی رسد یا نامه و پیکی
همه شب بی زبان بادوست یارب یاربی دارم
همه روزم چه مسجد وقف زهاد و ریاکاران
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.