دگر چه شد که ز حالم خبر نمی گیری
ز بوسه نام مرا در شکر نمی گیری
فریب می دهی از وعده دروغ مرا
شکوفه می کنی اما ثمر نمی گیری
دل رمیده من در کمین پروازست
چرا خبر ز من ای بی خبر نمی گیری؟
در آستانه دیگر سراغ خواهی کرد
سر مرا اگر از خاک برنمی گیری
دل شکسته نخواهد به این کسادی ماند
ازین متاع چرا بیشتر نمی گیری؟
متاع یوسفی من به جا نمی ماند
چرا به قیمت خاک این گهر نمی گیری؟
شکار مفت مرا شاهباز بسیارست
چرا مرا به ته بال و پر نمی گیری؟
بگو صریح که از انتظار خون نکنم
اگر دل از من خونین جگر نمی گیری
همیشه دور به کام کسی نمی گردد
چرا به ساغری از ما خبر نمی گیری؟
درازدستی آه مرا به لطف ببخش
عنان جور و ستم را اگر نمی گیری
چگونه دل به تو بندد کسی، که با این ربط
خبر ز صائب خونین جگر نمی گیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دوری و غفلت معشوق نسبت به خود شکایت میکند. او به معشوق میگوید که چرا از حال او بیخبر است و از محبتها و بوسهها خبری نمیگیرد. او احساس میکند که معشوق تنها وعدههای توخالی میدهد و نتوانسته به او عشق واقعی ارائه دهد. دل شاعر در جستجوی پرواز و آزادی است و از بیتوجهی معشوق رنج میبرد. همچنین تاکید میکند که عشق و دلbroken او نمیتواند در این سکوت و کسادی باقی بماند. او میخواهد بگوید که متاع عشق او بیارزش خواهد بود اگر معشوق به او بها ندهد و در آخر از معشوق درخواست میکند که او را فراموش نکند و خبر بگیرد. در واقع، شاعر گلایههایی از عدم توجه و محبت معشوق دارد و در پی پاسخی صادقانه است.
هوش مصنوعی: چه شده که دیگر از حال من خبر نمیگیری و حتی نام مرا هم به شیرینی نمیگویی؟
هوش مصنوعی: تو با وعدههای دروغین مرا فریب میدهی؛ به ظاهر باعث شکوفایی من میشوی، اما در نهایت ثمری از این شکوفایی نمیگیری.
هوش مصنوعی: دل آشفته و بیقرار من به دنبال پرواز و آزادی است. چرا تو، که بیخبر از حال من هستی، اطلاعی از وضعیت من نمیگیری؟
هوش مصنوعی: اگر از زمین برنمیخیزم و به سوی تو نمیآیم، در آستانه دیگر به دنبالم نگرد.
هوش مصنوعی: دل شکسته دیگر نمیتواند در این کسادی و بیحالی بماند. پس چرا بیشتر از این به این کالا (زندگی یا عشق) نمیپردازی؟
هوش مصنوعی: چرا این گوهر گرانبها را به قیمتی ناچیز مثل خاک نمیخری، وقتی که کیفیت و ارزش آن به اندازهای بالا است که با ارزشترین چیزها برابر است؟
هوش مصنوعی: چرا شاهبازهای زیادی هستند که میتوانند مرا شکار کنند، اما چرا مرا به انتهای بال و پر خود نمیگیری؟
هوش مصنوعی: بگو واضح که من از انتظار خون نمیریزم، اگر تو هم دل مرا نمیشکنی.
هوش مصنوعی: همیشه وضعیت به نفع همه نیست، چرا نمیپرسی از ما که چه احوالی داریم؟
هوش مصنوعی: لطفاً دست من را بگیر و به من کمک کن، اگر نمیخواهی کارهای زشت و نادرست را ادامه دهی.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی دل به تو بسپرد، در حالی که تو از حال و روز کسی مثل صائب، که در دلش خونین جگر دارد، باخبر نیستی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.