گنجور

 
صائب تبریزی

افسردگی است چاره دل دردمند را

خاکسترست بستر راحت سپند را

از دار و گیر عشق، ملایک مسلمند

صید حرم چه قدر شناسد کمند را؟

خضری است شوق دوست که چون راه سر کند

بیرون برد مسلم از آتش سپند را

تا خط مشکبار تو آمد به روی کار

آماده گشت نافه چین ریشخند را

همت بلند دار که خورشید تربیت

در چاشنی است میوه شاخ بلند را

طالع نگر، که خار و خس ما نکرد دود

جایی که ماهتاب بسوزد سپند را

ای باد اگر به گلشن طهران گذر کنی

از ما بپرس صائب نادردمند را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۹۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را

بین زیر پای دیده این مستمند را

تا مردمان ترنج نبرند و دست هم

یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را

سرو بلند را نرسد دست بر سرت

[...]

خواجوی کرمانی

آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را

و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را

پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست

در گوش من مجال نماندست پند را

چون از کمند عشق امید خلاص نیست

[...]

صغیر اصفهانی

گردون همیشه پست کند ارجمند را

اینست رسم و قاعده چرخ بلند را

باشد به گردن همه محکم کمند آز

مرد آن بود که میگسلد این کمند را

بس سرکش است جان برادر سمند نفس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صغیر اصفهانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه