دل آسوده در زیر فلک پیدا نمیگردد
ز شورش قطرهای گوهر درین دریا نمیگردد
فلک را نقطه خاک از سکون در چرخ میآرد
تو تا ساکن نگردی دل جهانپیما نمیگردد
به قدر آشنایان دل ز خلوت میکند وحشت
به خود هرکس که گردید آشنا تنها نمیگردد
ز استقرار مرکز میشود پرگار پابرجا
به گرد سر، زمین را آسمان بیجا نمیگردد
مرا روی سخن با خود بود از جمله عالم
که تا طوطی نبیند خویش را گویا نمیگردد
نگیرد دامن سیل سبکرو هر خس و خاری
دل آزاده مغلوب غم دنیا نمیگردد
ندارد حاصلی صائب به نیکان دوختن خود را
که سوزن دیده و راز صحبت عیسی نمیگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهندهٔ بیقراری انسان در زیر آسمان و عدم آرامش اوست. شاعر بیان میکند که آرامش و دلآسودگی در زیر آسمان حاصل نمیشود و هر گونه بحرانی، مانند قطرهای در دریا، از بین نمیرود. برای یافتن آرامش، انسان باید به سکون درونی برسد و این امر باعث میشود جهان را بهتر ببیند. همچنین، آشنایان و روابط انسانی میتوانند طریق جدیدی برای درک خود و دیگران فراهم کنند. شاعر به این نکته نیز اشاره میکند که هرچه بیشتر در زندگی به آرامش نرسیم، نخواهیم توانست خویش را دریابیم. در نهایت، او تأکید میکند که دل آزاده به غم دنیا تسلیم نمیشود و در پی بهبود و درک بهتری از خود و زندگی است.
هوش مصنوعی: دل آرامی در زیر آسمان پیدا نمیشود و از تلاطم دریا، حتی یک قطره جواهر نیز به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر ایستایی خودش، از زمین نقطهای را میسازد. تو اگر ساکن و آرام نداشته باشی، دل جهانگرد تو آرام نخواهد گرفت و نمیتواند در جهان سفر کند.
هوش مصنوعی: دل هر کسی به اندازهی آشنایانش از تنهایی میترسد. هر کس که به آشنایی برسد، هرگز تنها احساس نمیکند.
هوش مصنوعی: وقتی مرکز ثابت باشد، پرگار با ثبات میچرخد و در نتیجه، درخت سرزمین به طور نامناسب در آسمان نمیچرخد.
هوش مصنوعی: من با خودم صحبت میکنم و متوجه میشوم که تا وقتی طوطی خودش را نبیند، نمیتواند آنطور که باید از خود دفاع کند یا بر زبان بیاورد.
هوش مصنوعی: سیل سریع و تند، نمیتواند دامن هر علف و خار را بگیرد. دل آزاده، زیر بار غم دنیا نمیرود و تسلیم نمیشود.
هوش مصنوعی: نتیجهای برای صائب وجود ندارد اگر بخواهد خود را به نیکان و خوبان بچسباند، زیرا چشمان بینا و راز گفتوگوهای عیسی (پیامبر) هرگز به این دوختن کمکی نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سفیدی پردهدار چشم خونپالا نمیگردد
کف دریا ز طوفان مانع دریا نمیگردد
ز شوق پایبوس بحر در سر آتشی دارم
که سیل من غبارآلود از صحرا نمیگردد
مکن با عشق ای عقل گرانجان دعوی بینش
[...]
ز راه عشقبازی این دل شیدا نمیگردد
که هرگز از طریق خویشتن دریا نمیگردد
تواند آدمی شد اولیا، عارف شدن مشکل
شود خون شیر در پستان ولی صهبا نمیگردد
به خوشچشمی کسی صاحبنظر کی میتواند شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.