گنجور

 
صائب تبریزی

من نمی آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار

بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار

گفتگوی توبه می ریزد نمک در ساغرم

پنبه بردار از سر مینا و در گوشم گذار

از خمار می گرانی می کند سر بر تنم

تا سبک گردم سبوی باده بر دوشم گذار

کرده ام قالب تهی از اشتیاقت عمرهاست

قامت چون شمع در محراب آغوشم گذار

گر به هوشیاری حجاب حسن مانع می شود

در سرمستی سری یک بار بر دوشم گذار

شرح شبهای دراز هجر از زلف است بیش

پنبه ای بر لب از آن صبح بنا گوشم گذار

می چکد چون شمع صائب آتش از گفتار من

صرفه در گویایی من نیست، خاموشم گذار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

من نمی‌آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار

بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار

گفتگوی توبه می‌ریزد نمک در ساغرم

پنبه بردار از سر مینا و در گوشم گذار

از خمار می گرانی می‌کند سر بر تنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه