شوق کرده است ز بس گرم سفر چون قلمم
نقش پا، سوخته آید به نظر چون قلمم
بس که کرده است سیه مست مرا ذوق سخن
می زنم حرف و ز خود نیست خبر چون قلمم
جای اشک از مژه ام خون سیه می ریزد
می دود دود دل از بس که به سر چون قلمم
هست در قبضه فرمان قضا نبض مرا
از سیه کاری خود نیست خبر چون قلمم
صرف گفتار شد از دل سیهی عمر مرا
دل دونیم است ازین راهگذار چون قلمم
زینهمه نقش دلاویز که بر آب زدم
گریه و ناله و آه است ثمر چون قلمم
زان گهرها که از آن چشم جهان روشن شد
نیست جز آب سیه پیش نظر چون قلمم
گرچه سر از خط فرمان نکشیدم هرگز
عمر آمد به ته تیغ بر چون قلمم
ره نبردم به سرا پرده معنی، هر چند
عمر کوتاه شد از سیر و سفر چون قلمم
راستی بود، اگر بود مرا تقصیری
از چه بستند و گشودند کمر چون قلمم؟
جز سخن نیست مرا باغ و بهاری صائب
آه اگر خشک شود دیده تر چون قلمم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات و تجارب خود از سفر و زندگی میپردازد. او با استفاده از تمثیل قلم، وضعیت درونی خود را توصیف میکند. قلم به عنوان نمادی از احساسات و افکار او عمل میکند و توصیف میکند که چگونه زندگی او پر از درد، سرخوردگی و تلاش برای بیان خود است. وی به نقصهای زندگی، احساسات غمانگیز و ناکامیها اشاره میکند و از نقش قلم به عنوان وسیلهای برای ابراز این احساسات استفاده میکند. در نهایت، شاعر به ویژگی ناچیز زندگی و گذرا بودن آن اشاره میکند و حسرتی از نداشتن معنا و عمق در زندگی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق از سفرهای فراوان باعث شده که رد پای من آنقدر گرم و پرشور باشد که به چشم بیاید و مانند قلمی سوخته و پر از عشق جلوه کند.
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر عمیق و شادیبخش شعر و ادبیات، من به گفتوگو و بیان احساسات میپردازم، در حالی که خودم از حال و روز خود بیخبرم و به نوعی مانند قلمی هستم که فقط مینویسد.
هوش مصنوعی: از چشمانم به جای اشک، خون سیاه میریزد و دل داغدیدهام چنان میسوزد که مانند دودی به هوا میرود.
هوش مصنوعی: در انتظار قضا و قدر، زندگیام در دست تقدیر است و از کارهای ناپسند خودم بیخبرم، مانند قلمی که در دست دیگران است.
هوش مصنوعی: عمر من به خاطر حرفها و گفتارهایم به هدر رفته است، و حالا دلم شکسته و دو نیم شده از این مسیر که طی کردهام، درست مثل قلمی که بر روی کاغذ مینویسد.
هوش مصنوعی: از میان تمام تصاویری که بر روی آب کشیدم، تنها نتیجهاش اشک و ناله و افسوس است، مانند میوهای که از قلمم به جا مانده است.
هوش مصنوعی: از جواهراتی که باعث روشنی چشمهای دنیا شدند، جز آب سیاه چیزی نمیبینم، مثل قلم من.
هوش مصنوعی: هرچند که هرگز از محدوده دستورات خارج نشدم، ولی عمرم به انتهای تیغ نزدیک شد، مانند نوک قلم.
هوش مصنوعی: در مسیر شناخت و درک عمیقتر، نتوانستم به جایی برسم؛ هرچند که عمرم کوتاه شد و سیر و سفرهای زیادی کردم، اما همچنان در پیچیدگیها و رمز و رازها ماندهام.
هوش مصنوعی: اگر تقصیری در کار من بوده، راست و درست است، اما با این حال، چرا آن را به من نسبت میدهند و چرا هم چون قلمی که مینویسد و خطش را محو میکنند، مرا درگیر میکنند؟
هوش مصنوعی: من فقط از سخن و کلام بهرهمندم و هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد. افسوس که اگر چشمانم هرگز نمیبارید، مانند قلمی خشک میشدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.