دل اهل نظر آن به که گرفتار بود
صحت چشم در آن است که بیمار بود
جسم در دامن جان بیهده آویخته است
نور خورشید کجا خانه نگهدار بود؟
سر به بالین فراغت نگذارد هرگز
هرکه را درد سخن قافله سالار بود
زهر در ساغر ما چاشنی قند دهد
زنگ بر سینه ما مرهم زنگار بود
دل ندارد خبر از راز نهانی که مراست
در نهانخانه من آینه ستار بود
بیشتر باعث سرگشتگی ما فلک است
نقطه را سیر به بال و پر پرگار بود
صائب از دیده انصاف اگر در نگری
نیست یک خار درین باغ که بیکار بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامین فلسفی و عرفانی میپردازد. شاعر بیان میکند که درک عمیق از زندگی و واقعیات آن برای اهل نظر و عارفان اهمیت دارد. او اشاره میکند که صحت و سلامت در چشم فرد، در بیماری و درد او تجلی پیدا میکند. همچنین تاکید میکند که جسم و جان باید در یک توازن باشند و اینکه آسایش هرگز به راحتی حاصل نمیشود. زهر و شکر در زندگی ما با هم آمیختهاند، و غم و شادی هر دو بخشی از تجربه انسانی هستند. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که در میانه سختیها، توجه به زیباییهای زندگی و تلاش برای درک عمیقتر آن میتواند به آرامش منجر شود.
هوش مصنوعی: دل کسانی که اهل بصیرت و فکرند، بهتر است که به چیزهایی علاقهمند باشد که آنها را به چالش میکشد. سلامت و روشنایی دید آنها در این است که بتوانند با مشکلات و چالشها روبهرو شوند و از آنها درس بگیرند.
هوش مصنوعی: وجود انسان مانند چیزی است که به روح چسبیده، اما آیا میتوان گفت که نور خورشید در کجا میتواند سکونت داشته باشد؟
هوش مصنوعی: کسی که درگیر درد و رنج گفتگو است، هرگز نمیتواند به آرامش و آسایش برسد و سر خود را بر بالین راحتی بگذارد.
هوش مصنوعی: زهر در میناحیه ما شیرینتر میشود و زنگزدگی بر دل ما، درمانی برای کهنسالی به شمار میرود.
هوش مصنوعی: دل من از راز پنهانی که در درونم هست، هیچ اطلاعی ندارد؛ در آن درون، نمایندهام آینهی ستاره است.
هوش مصنوعی: بیشتر مشکلات و سردرگمیهای ما به خاطر حرکات آسمان است، چون نقطهای که وجود دارد، به وسیلهٔ پرواز و حرکت پرگار به سمت بالا و پایین در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: اگر با دقت و انصاف نگاه کنی، در این باغ هیچ چیز بیهوده و اضافی وجود ندارد و حتی خارها نیز نقش خود را دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد ای سید احرار! شب جشن سده
شب جشن سده را حرمت، بسیار بود
برفروز آتش برزین که درین فصل شتا
آذر برزین پیغمبر آذار بود
آتشی باید چونانکه فراز علمش
[...]
تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود
دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود
صدف لؤلؤ شهوار بود دیدهٔ آنک
دل او عاشق آن لعل شکر بار بود
نَخَلد ناوک آن نرگس خونخوار دلم
[...]
عرش و معراج نه در خورد من زار بود
عرش من کرسی و معراج سردار بود
سینه گر زخم تو دوزد سپر طعنه شود
رشته کاین کار کند رشته زنار بود
زین چمن هرچه نه چون لاله درو داغ دلیست
[...]
تا به کی مردم چشمم هدف خار بود؟
رگ من جاده نشتر آزار بود
همچنان در ته دیوار شکسته است تنم
اگرم بال هما طره دستار بود
تازه و تر برساند به بهار دگرش
[...]
به سر تو که توانگر شود از مشک و شکر
هر که را با سر کلک تو سر و کار بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.