گنجور

 
صائب تبریزی

دل اهل نظر آن به که گرفتار بود

صحت چشم در آن است که بیمار بود

جسم در دامن جان بیهده آویخته است

نور خورشید کجا خانه نگهدار بود؟

سر به بالین فراغت نگذارد هرگز

هرکه را درد سخن قافله سالار بود

زهر در ساغر ما چاشنی قند دهد

زنگ بر سینه ما مرهم زنگار بود

دل ندارد خبر از راز نهانی که مراست

در نهانخانه من آینه ستار بود

بیشتر باعث سرگشتگی ما فلک است

نقطه را سیر به بال و پر پرگار بود

صائب از دیده انصاف اگر در نگری

نیست یک خار درین باغ که بیکار بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

آمد ای سید احرار! شب جشن سده

شب جشن سده را حرمت، بسیار بود

برفروز آتش برزین که درین فصل شتا

آذر برزین پیغمبر آذار بود

آتشی باید چونانکه فراز علمش

[...]

امیر معزی

تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود

دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود

صدف لؤلؤ شهوار بود دیدهٔ آنک

دل او عاشق آن لعل شکر بار بود

نَخَلد ناوک آن نرگس خونخوار دلم

[...]

اهلی شیرازی

عرش و معراج نه در خورد من زار بود

عرش من کرسی و معراج سردار بود

سینه گر زخم تو دوزد سپر طعنه شود

رشته کاین کار کند رشته زنار بود

زین چمن هرچه نه چون لاله درو داغ دلیست

[...]

صائب تبریزی

تا به کی مردم چشمم هدف خار بود؟

رگ من جاده نشتر آزار بود

همچنان در ته دیوار شکسته است تنم

اگرم بال هما طره دستار بود

تازه و تر برساند به بهار دگرش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قائم مقام فراهانی

به سر تو که توانگر شود از مشک و شکر

هر که را با سر کلک تو سر و کار بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه