گنجور

حاشیه‌ها

رضا از کرمان در ‫یک ساعت قبل، ساعت ۰۱:۱۴ در پاسخ به سروش دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

درود بر شما 

سروش گرامی   درد در لغت به معنی ته مانده ورسوب شراب است ودردی کش به فردی اطلاق میشود که ته مانده جام یا همان درد را هم مینوشد

ساقی سیم ساق من، گر همه درد میدهد

کیست که تن، چو جام می،جمله دهان نمیکند

و در ادبیات عرفانی استعاره وکنایه از رنج ودرد معشوق در فراق یار است ودردی کش کنایه از فردی است که از لذت ورنج شراب وصل هر دو بهره میبرد یا به عبارتی به انسان کامل اطلاق میگردد

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات 

با درد کشان هرکه در افتاد بر افتاد

 

شاد باشی عزیز 

برمک در ‫یک ساعت قبل، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۵ - نیز در مدح خواجه ابوسهل حمدوی گوید:

فرخی براستی از گرانسنگترین سخنوران ایران است  واژگان سخنش و زبان بی پیرایه  و آراسته اش  سزاوار هزاران افرین است - این بیخته پارسی را بنگرید 

ایوان خواجه با تو به شهر اندورن بود

دیوانگی بود که تو جای دگر شوی

باغی نهاده همبر او با چهاربخش

پر نقش و پر نگار چو ارتنگ مانوی

آن مهتری که بخت به درگاه تو بود

چون رای او کنی و به درگاه او روی

زانچ او به نوک خامه کند صد یکی کنند

مردان کاردیده به شمشیر هندوی

از نیکویی که خوی تو بیند نکو رود

تا تو برین نهادی و تا تو بدین خوی

«جز برتری ندانی گویی که آتشی

جز راستی نجویی مانا ترازوی »

با بخردان نشین چو بخواهی همی نشست

با نیکوان غنو چو بخواهی که بغنوی

بدخواه تو به درد و به اندوه دل بود

تو گر نوی ز رامش و از کام دل نوی

برمک در ‫یک ساعت قبل، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶:

دهقان سال‌خورده، چه خوش گفت با پسر

  ای  سوی چشم من بجز از کشته، ندروی

Jalaladdin Farsi در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۰:

چگونه بسته بگشاید چو دشمن دار ...

Miftah haq se taluq he aur marham risalat se taluq he

دیبا . در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی ... ریش باد آن دل که با درد تو خواد مرهمی...

یوسف شیردلپور در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » نغمهٔ حسرت:

روحشان شاد رهی معیری نامشان جاودان خواهد بود... ولی مگر می‌شود شعر و غزلی باشد و وصدا و معارف آن نباشد؟ مانند استاد شجریان که گویی شاعر و نوازندگان و خواننده و مخاطب در هم تنیده اند!! عجبا از این همه زیبایی و جذابیت و خلاقیت خسروخوبان دوعالم استاد شجریان بحق که با نوایت فلک هم به رقص آمده است و ستاره گان نجوم هم چشمک زنان نظاره گر این همه آثار فاخر بشریت 💔💔💛💛👌👌💙💙💙💐💐👍

یوسف شیردلپور در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:

استاد سخن حضرت سعدی باز هم کاری کرده کارستان شکر در گلستان و بوستان.... بینهایت زیبا این شعر وغزل اوج لذت و زیبایی این شعر در اجرای استاد شجریان در آلبوم غوغای عشق بازان واقعا که عش بازیست با واژه واژ این غزل بویژه اونجا یی که میگه.....

به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن

که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی..... این کشش لطافت خوانش این بیت بحدیست شنونده بوجود آمده و نا خواسته با شاعر و نوازنده و خواننده یکی میگردد چه خوشبختی بهتر از این که باسعدی وحافظ ومولانا وعطارو خیام ها ووو خسروخوبان شجریان زیستن 💐💐💐🌹🌹🌹🌷🌷👌👌👌🙏

شایلین رهبر در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۷:

Levantine Medley" with Mohsen Namjoo in Al-Bustan Music Concert Series

پیوند به وبگاه بیرونی

محسن نامجو هم در کنسرت موسیقی‌های کلاسیک ایرانی و عربی نیز یک قطعه با همین شعر اجرا کرده.

سروش در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:

دوستان در مصرع دوم دُرد به چه معنا هست 

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱۱ - بیان در اشاره به اسرار صلوة و افعال آن به قول بعض از اهل معرفت:

در مصرع دوم بیت 13، وجود «خوابی» هم نامفهوم است و هم قافیه را به هم می‌زند. به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379، «خایی» درست است.

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱۰ - رفتن شیطان به نزد حضرت اسماعیل ع:

1-مصرع دوم بیت 8، «پس از ایشان زندۀ پندار کن»، نامفهوم است. شکل درست به استناد نسخهۀ خطی مجلس به شماره ثبت 5379 عبارت است از «پس از ایشان زنده و بیدار کن».

2-در مصرع دوم بیت 12، «مریش» به جای «بریش» درست است (نسخه خطی مجلس).

یکی از معنی‌های «ریشیدن» عبارت است از «چشمه چشمه کردن=سوراخ سوراخ کردن».

بهروز صفاییان حقیقی در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت

نسبت دوست به هر بی سرپا نتوان گرد

بیتی بسیار بدیع به واسطه تشبیه آن در ادبیات ما همواره رخ زیبا را به ماه تشبیه می‌کنند در اینجا این نادره دهر حضرت خواجه ماه را با آن همه زیبایی در مقابل رخ دوست خار و خفیف می‌داند و واژه بی سرپا را بکار می‌برد که در واقع ماه هم ابتدا و انتها ندارد اشکال کره مانند یا مدور اینگونه هستند(سر ابتدا پا انتها) و اتصاف صفت بی سرپایی  به ماه که مظهر زیبایی است و تخفیف آن در مقابل عارض دوست بی نظیر است

گلچهردخت در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲۹:

با سلام و احترام 

مدیریت محترم گنجور، ابتدا صحت معانی هوش مصنوعی را کنترل کنید و سپس نشر دهید، و اگر فرصت این کار را ندارید این روند نادرست را متوقف کنید

التماس تفکر!!!

 

سروش . در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۹:۰۳ در پاسخ به حبیب شاکر دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۹:

بسیار زیبا

مهدی از بوشهر در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۸:۲۹ در پاسخ به بهیار دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

بسیار عالی 

موافقم 

HRezaa Poursam در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

عرض درود و سلام خدمت همه‌ی اساتید

 

 

 این غزل بینظیرترین و لطیف‌ترین دلیل برای عبادت و  اجرای نرد عشق ... هست، مخصوصا اونجا که از زبان بلبل گفته میشه: پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت......

 

 

حضرت حافظ، ابرشاعر و ابرعارف و  شاید تکرار ناشدنی‌ترین شاعر تاریخ بشریت باشه، و هر کسی میتونه هر برداشتی کنه از اشعارش

 

 

Delkhaste در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

در مصراع اول قاعدةً «ننهد» درست است و به گواهی منبعی که قرار داده‌اید، در یک نسخه «ننهد» آمده است.

می‌گوید : 

هرکس که از روی فروتنی در برابر رخسار تو تعظیم نکند، چه گستاخ و بی‌شرم است!

و اگر «بنهد» را بپذیریم، معنی بیت چندان جالب نمی‌شود.

Delkhaste در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۲:۲۰ در پاسخ به س ، م دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

ضبط بیت درست است. می‌گوید : 

ای ساقی، وقت آن است که با دست خودت به من جامی بدهی و مرا از دست خودم بگیری(= از خود بی‌خود کنی)

«از دست خود»، یعنی «با دست خود»

ضمیر «م» اول نقش متمم(به من) و «م» دوم نقش مفعولی(من را) دارد

HRezaa Poursam در ‫دیروز پنجشنبه، ساعت ۰۰:۱۰ در پاسخ به فرزانه دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

سپاس فراوان از تفسیر زیبایی که ارائه کردید

۱
۲
۳
۵۴۷۴