برمک در ۴۸ دقیقه قبل، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح شاه ابونصر جستان و پسرش ابوالمعالی شمس الدین:
لشکر شکر و دار در را بنگرید
گاه رادی آزکاه و گاه کین دشمن شکار
گفت او شکرشکن شمشیر او لشگر شکر
دست گوهربار او در بزم باشد آزبر
خشت آتشبار او در رزم باشد دار در
گر کند شادی شب تاری پدید آرد ز روز
ور کند رادی ز گل باری پدید آرد دگر
برمک در یک ساعت قبل، ساعت ۰۸:۰۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۰:
بیخته پارسیگ
جز شکسته بسته بیرون چون تواند شد چو بود
مرد مست و چشم کور و پای لنگ و راه تر؟
جز کم آزاری نباشد مردمی، گر مردمی
چون بیازاری مرا؟ یا نیستی مردم مگر؟
تن به جر گیرد همی مر جانت را در جر کشد
جان به جر اندر بماند چونش گیرد تن به جر
پیش جان تو سپر کردهاست یزدان تنت را
تو چرا جان را همی داری به پیش تن سپر؟
خواب و خور کار تن تیره است، تو مر جانت را
چون کنی رنجه چو گاو و خر ز بهر خواب و خور؟
مردمان از تو بخندند، ای برادر، بی گمان
چون پلاس ژنده را سازی زدیبا آستر
گر شکر خوردی پریرو، دی یکی نان جوین
همبر است امروز ناچار آن جوین با آن شکر
جانت را دانش نگه دارد زدوزخ همچنانک
بر نگه دارد درختان را از آتش وز تبر
مر تو را بر آسمان باید شدن، زیرا خدای
می نخواند جز تو را نزدیک خویش از جانور
جانت را اندر تن خاکی به دانش زر بکن
چون همی ناید برون هرگز مگر کز خاک زر
رهگذار است این جهان ما را، بدو دل در مبند
دل نبندد هوشیار اندر سرای رهگذر
زیر پای روزگار اندر بماندم شصت سال
تا به زیر پای بسپردم سر، این مردم سپر
دست و پایم خشک بسته است این جهان بی دست و پای
زیب و فرم پاک بردهاست اینچنین بی زیب و فر
نیستم فرزند او زیرا که من زو بهترم
جانور فرزند ناید هرگز از بیجان پدر
برمک در یک ساعت قبل، ساعت ۰۷:۵۳ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - نیز در مدح خواجه ابوعلی حسنک وزیر گوید:
شهر من شهر بزرگست و زمین نامدار
مردمان شهر من در شیرمردی نامور
برکشیدند از زمین باغشان سرو و سمن
باز کردند از سرای و کاخشان دیوار و در
کدخدایانشان خریده خانه ها بگذاشتند
زن ز شوی خویش دور افتاد و فرزند از پدر
بخردان را بازخواند و مردمانرا بار داد
شوی با زن گشت و زن با شوی و مادر با پسر
روزگار سیستانرا بانکویی داد او
باز نشناسم همی از روزگار زال زر
روز او فرخنده باد و روزه اش پذرفته باد
وین خجسته مهرگان از روزها فرخنده تر
علی میراحمدی در یک ساعت قبل، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:
استاد الهی قمشه ای در کتاب «در صحبت حافظ»پای هر غزلی هم وزن عروضی آن غزل را بیان کرده است و هم بیان موسیقایی و هم ضرباهنگ غزل را
یعنی ایشان برای یک غزل حافظ سه مورد (وزن و موسیقی و ضرباهنگ) بیان کرده است .
وزن و بیان موسیقائی این غزل در کتاب« در صحبت حافظ» چنین نوشته شده است:
وزن شعر یا بیان عروضی:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات(فاعلن)
بیان موسیقایی:
دام دادام دام،دام دادام دام،دام دادام دام،دام دادام
ضرباهنگ:
«۱ ۲ ۱» «۱ ۲ ۱ » «۱ ۲ ۱» «۱ ۲»
علی میراحمدی در یک ساعت قبل، ساعت ۰۷:۱۶ در پاسخ به داریوش نامور دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:
وزن و موسیقی غزل مشکلی ندارد .
البته خوانش های درون گنجور یکسر اشتباه هستند و اصلا موسیقی غزل در آنها رعایت نشده است.
گویا دوستان خواننده غزلیات در گنجور با موسیقی و ریتم شعر کاملا بیگانه هستند !
من دیده و شنیده ام که به اصطلاح استاد ادبیات در رادیو تلویزیون همانگونه که شعر فردوسی را میخواند، سعدی را هم میخواند و حافظ و مولانا را هم به یک ترتیب!
شاهنامه فردوسی با بوستان سعدی در یک وزن هستند اما نباید هر دو را به یک شکل خواند.
برمک در ۴ ساعت قبل، ساعت ۰۴:۳۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۶:
کنون باید آژیر بودن ز شیر
که در مهرگان بچه دارد به زیر
برمک در ۴ ساعت قبل، ساعت ۰۴:۳۷ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۶:
یعنی اکنون که هنگان ماه مهر است شیران بچه کوچک دارند بچه به زیر دارند یعنی بالای سر بچه شیران هستند
ابوالقاسم افشاری در ۸ ساعت قبل، ساعت ۰۰:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:
بادرود. لطفآ به بیت سوم ، مصرع دوم اشعار فوق تجدید نظر شود ، (سنگ از او گهر شده) ، بایستی( سنگ ازاو شده گهر بر در ما چه می کند) باشد تا قافیه درست شود . سپاس
خلیل شفیعی در دیروز یکشنبه، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴:
✅ *نگاه دوم: عناصر برجستهٔ غزل ۲۸۴ حافظ*
بیت ۱
«هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش / گفت ببخشند گنه، می بنوش»
ترکیب «هاتف» و «میخانه» یک دوگانهٔ آسمانی–زمینی میسازد؛ پیامآور غیب از جایی میآید که عرف رسمی آن را آلوده میداند. جملهٔ «ببخشند گنه» فضای آشتی و رهایی میآورد و فعلِ امری «بنوش» نقطهٔ اوج بیپروایی و دعوت به سبکبالی است.
بیت ۲
«لطفِ الهی بکند کارِ خویش / مژدهٔ رحمت برساند سروش»
اینجا «لطف» و «سروش» محور معنوی بیتاند. شاعر حکم میکند که رحمت الهی مسیر خودش را دارد؛ دخالتناپذیر، قاطع و پیوسته. حضور «سروش» بیت را از زمین به فضای قدسی میبرد و بعد معنوی غزل را تقویت میکند.
بیت ۳
«این خِرَدِ خام به میخانه بَر / تا میِ لعل آوردش خون به جوش»
تقابل «عقل خام» و «شراب لعل» عنصر اصلی است: عقل سرد، ناپخته و کند حرکت، در برابر شرابی که خون را به جوش میآورد. این تصویر بیانگر دیدگاه حافظ دربارهٔ ناتوانی عقلِ بسته و توانِ عشق و شور برای بیداری جان است.
بیت ۴
«گرچه وصالش نه به کوشش دهند / هر قدر ای دل که توانی بکوش»
پیوندِ جبر و اختیار برجسته است: وصال در اختیار انسان نیست اما کوشش وظیفهٔ است. این تنشِ ظریف—تلاشِ بیضمانت— نقدساختار فکری را در باب تقدیر و اراده بهخوبی نشان میدهد.
بیت ۵
«لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست / نکتهٔ سربسته چه دانی؟ خموش»
عظمت رحمت الهی در برابر ناچیزی جرم انسان عنصر مرکزی است. عبارت «نکتهٔ سربسته» نگاه شاعر را به رازآلودگی حکم الهی نشان میدهد؛ و فرمان «خموش» اوجِ تواضع و اعتراف به ناتوانی عقل در فهم غیب است.
بیت ۶
«گوشِ من و حلقهٔ گیسویِ یار / رویِ من و خاکِ درِ میفروش»
در این بیت تصویرسازی عاشقانه غالب است: گیسوی یار بهصورت حلقهای مقدس، و خاک درِ میفروش چون محراب خاکساری. این دو تصویر بیت را به صحنهای از نهایت فروتنی و وابستگی احساسی بدل میکنند.
بیت ۷
«رندیِ حافظ نه گناهیست صعب / با کرمِ پادشه عیبپوش»
عنصر محوری «رندی» است: شیوهای از زیستن که میان آزادگی و تخطّی قدم میزند. حافظ با نسبتدادنِ رندی به کرمِ شاه، از دلِ سنت اخلاقی بیرون میآید و به منطقهٔ عفو و بخشایش پا میگذارد. ترکیب «عیبپوش» بعد اخلاقی بیت را تقویت میکند.
بیت ۸
«داورِ دین، شاه شجاع، آن که کرد / روحِ قدس حلقهٔ امرش به گوش»
ترکیب «داور دین» و «روحالقدس» اشارهای روشن به اعتبار معنوی و سیاسی شاه شجاع دارد. این بیت نقطهٔ تلاقی عرفان، قدرت و تقدس است؛ جایی که فرمان شاه تا سطح «وحی» ارتقا مییابد.
بیت ۹
«ای ملکُ العرش مرادش بده / و از خطر چشم بدش دار گوش»
عنصر اصلی این بیت نیایش است: پیوند مستقیم شاعر با ملکوت. توجه به «چشم بد» نیز در سنت فرهنگی ایرانی معنای جدی دارد: حسادت، دشمنی و آفت قدرت. پایان غزل با دعا، رابطهٔ میان انسان، قدرت و آسمان را کامل میکند.
👈 جمعبندی نگاه دوم
غزل بر سه محور میچرخد: رحمت الهی، نقد عقل سرد، و پیوند عشق و سیاست.
از میخانه تا ملکوت، از خامی عقل تا جوشش شراب، و از رندی حافظ تا مقام شاه شجاع—همه در یک بافت منسجم معنوی و تصویری در کنار هم نشستهاند.
✍️ خلیل شفیعی(مدرس زبان و ادبیات فارسی )
محسن عبدی در دیروز یکشنبه، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » بیان وادی استغنا:
شَمَر: حوض کوچک، تالاب
خلیل شفیعی در دیروز یکشنبه، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴:
✅ *نگاه اول: شرح بیتبهبیت غزل ۲۸۴ حافظ*
بیت ۱
🔹 هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش / گفت ببخشند گنه، می بنوش
دیشب پیامآوری از جهانِ رازآلود میخانه به من خبر داد: گناهان تو بخشیده می شود؛ پس با آرامش و بیواهمه شراب بنوش.
(پیامِ رهایی، آشتی و برداشتهشدن سنگینی گناه.)
بیت ۲
🔹 لطفِ الهی بکند کارِ خویش / مژدهٔ رحمت برساند سروش
لطفِ خداوند خود شامل همه ی انسان ها خواهد شد؛ فرشتهٔ وحی نیز پیوسته خبر رحمت و بخشش میآورد.
(نکتهٔ اصلی: رحمت الهی از خطای انسان بزرگتر است.)
بیت ۳
🔹 این خِرَدِ خام به میخانه بَر / تا مِیِ لعل آوردش خون به جوش
این عقلِ خام و ناپخته را به میخانه ببر تا شرابِ سرخ، جانش را گرم و روانش را بیدار و پُرحرارت کند.
(نقد عقلِ خشک و ستایش شورِ عشق)
بیت ۴
🔹 گرچه وصالش نه به کوشش دهند / هر قدر ای دل که توانی بکوش
اگرچه وصال یار فقط با تلاش به دست نمیآید، ای دل، هر اندازه که میتوانی تلاش کن.
(پیام: کوشش شرط لازم است، هرچند نتیجه دستِ تو نیست.)
بیت ۵
🔹 لطفِ خدا بیشتر از جرمِ ماست / نکتهٔ سربسته چه دانی؟ خموش
لطف خدا همیشه از گناه ما بزرگتر است؛ این راز را تو نمیتوانی بفهمی، پس خاموش باش.
بیت ۶
🔹 گوشِ من و حلقهٔ گیسویِ یار / رویِ من و خاکِ درِ میفروش
آ گوشم به فرمان و مطیع حلقهٔ گیسوی یار، و صورتم همیشه بر خاکِ آستانهٔ میفروش است
(تصویری از اوجِ خاکساری عاشقانه.)
بیت ۷
🔹 رندیِ حافظ نه گناهیست صعب / با کَرَمِ پادشه عیبپوش
رندی و آزادگی حافظ گناه بزرگی نیست؛ چون پادشاهِ کریم، پردهپوش و بخشاینده است.
(دفاع از سبک زندگی شاعرانهٔ خود.)
بیت ۸
🔹 داورِ دین، شاه شجاع، آن که کرد / روحِ قدس حلقهٔ امرش به گوش
شاه شجاع همان داور دین است که روحالقدس نیز فرمان او را میشنود و دنبال میکند.
(ستایش معنوی و سیاسی شاه شجاع.)
بیت ۹
🔹 ای ملکُ العرش مرادش بده / و از خطر چشم بدش دار گوش
ای خداوندِ خالق آسمان ها، آرزوهای او را برآورده کن و از چشم بد نگاهش دار.
(دعای پایانی برای شاه؛ جمعِ عشق، سیاست و نیایش.)
⬅️ خلیل شفیعی (مدرس زبان و ادبیات فارسی)
داریوش نامور در دیروز یکشنبه، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:
ایا من به درستی شعر رو نمیخونم یا واقعا این شعر آهنگ نامناسبی داره البته بی احترامی به جناب حافظ نباشه فقط یک سواله
رسول لطف الهی در دیروز یکشنبه، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:
حقیقت شربت تلخیست سعدی
که چون جلاب در حلقت چکانند
در نسخه استاد فروغی آمده . یعنی بعد مانند گلاب برات خوشاینده
محمدحسین ابراهیمزاده در دیروز یکشنبه، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:
جالب است از استاد عجل، حور خود جمع احور (و حورا) است و حوران، مجدد آن را جمع کرده.
سید علی موسوی رومشکانی در دیروز یکشنبه، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۱:
واقعا محشره. ورنه دستی در هنر دارم تماشا کردنی....................
فریما دلیری در دیروز یکشنبه، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹:
چقدر منو یاد آخرین کلمات ون گوک انداخت:
غم برای همیشه ادامه خواهد داشت.
فریما دلیری در دیروز یکشنبه، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۸۱:
برای من چندان اهمیتی ندارد که چه کسی این شعر را گفته
برای من جان کلام زیباست
در پهلوی زن تیر به از پیر بود
خیلی پرمعناست
فریما دلیری در دیروز یکشنبه، ساعت ۱۵:۴۹ در پاسخ به مارسل شفقی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
بنده به شخصه فقط به خوانش های ایشان گوش میکنم و واقعا لذت میبرم
ایشان عالی هستند
علی میراحمدی در دیروز یکشنبه، ساعت ۱۴:۳۹ در پاسخ به Heydar Barsam دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
پیشنهاد ما اینست که سجده و رکوعی به درگاه حق داشته باشید و نمازی به جا بیاورید و نیازی عرضه کنید تا به جمعیت خاطری برسید و به دنبال تغییر معانی کلمات و واژگان دینی و معنوی به نفع تفکرات خود نباشید!
شما اگر هزاران معنا نیز برای سجود بیابید،اولین معنا و مصداق آن همان سجده است که باید در پیشگاه خداوند به جا بیاورید.
پس سعی نکنید با تغییر معنای واژگان از خود رفع تکلیف کرده یا خود را فریب بدهید.
آن نمازی که در ذهن شما عادت است و تکرار، برای عده ای شاهراهی است از تنگنای تن به بیکرانهٔ ملکوت!
راهزنان بسیارند عزیز من
اما گاهی ما خود نیز راه خود را میزنیم!
جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا جوانی نیاید ز پیر
سعدی
برمک در ۳۲ دقیقه قبل، ساعت ۰۸:۴۰ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰: