Fateme Zandi در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۶:
درود و عرض ادب خدمت استاد بزرگوارم
جناب مهندس محمدی گرامی و تشکر برای
بهترین،کاملترین سایت ادبی ایران زمین ،
چقدر حضرت سعدی زیبا می فرمایند ...
اگر دوستان بایکدیگر پیمانشون واقعی باشد
دیگر ترسی و باکی از دشمن ندارند
مهم نیست که دشمن چقدر قوی هست
مهم اینست که اتحاد دوستان محکم باشد ..
لازمه دوستی و دوست بودن اینست که هیچ جوری از یارشان جدا نشوند
صدهزاران خیط =رشته ی یک تا زوری ندارند
اما زمانی که اینها را به هم میپچیدی و یک طناب از این رسیمانها درست بشود
دیگر اسفندیار هم نمی تواند آن راپاره کند ..
شاد و تندرست باشید 🙏🏻🌹
محسن عبدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
ذنب به معنی گناه و بزه
محسن عبدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
یعنی تو از دنبه فریب استفاده نکن که این میش روزگار دندان پیر هم رو را دنبه فریب می دهد و دنبه میش پیر بسی دلگیر است. یعنی روزگار هم تو را فریب می دهد و فریب روزگار بسیار دلگیرتر و سختتر خواهد بود.
محسن عبدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
در ادامه بیت قبل است
میگه ولی چون فریب دادن فرهاد توسط خسرو از روی غرور همان بازی را سبب شد که میدانی (اگر چه خسرو به وصال شیرین می رسد ولی در نهایت توسط پسرش شیرویه کشته می شود و عاقبت خوبی ندارد)، تو هم عبرت بگیر و برای پیشرفت کارت از فریب و خدعه استفاده نکن چون عاقبت خوبی ندارد.
محسن عبدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
میگه اگر چه با دنبه فریب، تله بر فرهاد(گرگ) بسته شد و از میدان به در شد و در مقابل با دنبه فریب، خسرو (شیرمرد) از تله رقابت عشقی نجات یافت....
ادامه در بیت بعد توصیح می دهد
محسن عبدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
دنبه در اینجا به معنی فریب است و پیه یعنی غرور.
یعنی شنیده ای حتما که با فریبی که خسرو از روی غرور ایجاد کرد، آن پیرزن با فرهاد جوانمرد چه کرد
محسن عبدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
بر آن صورت: بر آن روش
همان کاری که کرد
محسن عبدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
یعنی حتما شنیده ای که فرهاد جوانمرد از روی جوانی و عاشقی و مهربانی با آن صورت چه کار کرد.
محسن عبدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
کوه کمر کش یعنی کوه بلند
محسن عبدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
یعنی به شرط آنکه وقتی خدمت کردم و کوه را کندم و شرط را به جا آوردم
آنگاه خسرو دست از شیرین بردارد.
محسن عبدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
خسرو برای فریب دادن فرهاد می گوید که آیا همخوابه میخواهی؟
فرهاد هم پاسخ می دهد که اگر خود من هم نباشم شایسته است، چه رسد که همخوابه بخواهم. یعنی خودم را هم نمیخوام چه برسد به همخوابه
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:
صدر او ، با آستان ، یکسان بود
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴
عشق را ، پیر و جوان ، یکسان بوَد
نزدِ او ، سود و زیان ، یکسان بودهم ، ز یکرنگی ، جهانِ عشق را
نو بهار و مهرگان ، یکسان بودزیرِ او بالا و بالا هست زیر
کِش ، زمین و آسمان ، یکسان بودبارگاهِ عشق ، همچون دایره است
صدرِ او ، با آستان ، یکسان بودیار اگر سوزد و گر سازد ، روا ست
عاشقان را ، این و آن ، یکسان بوددر طریقِ عاشقان ، خون ریختن
با حیاتِ جاودان ، یکسان بودسایه ، از کل دان ، که پیشِ آفتاب
آشکارا و نهان ، یکسان بودکِی بود دلدار ، چون دل ، ای فرید
باز ، کِی با آشیان ، یکسان بود
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱
آن را ، که ز وصلِ او ، خبر بود
هر روز ، قیامتی دگر بودچه جایِ قیامت است ، کاینجا
این شور ، از آن عظیمتر بودزیرا ، که قیامتِ قوی را
در حدِّ وجود ، پا و سر بودوین شور ، چو پا و سر ندارد
هرگز ، نتواند اش ، گذر بودچون نیست ، نهایتِ رهِ عشق
زین رَه ، نه نشان و نه اثر بودهر کَس ، که ازین ره ات ، خبر داد
میدان به یقین ، که بی خبر بودزین راه ، چو یک قدم ، نشان نیست
چه لایقِ هر قدم شمَر بودراهی است ، که هر که ، یک قدم زد
شد محو ، اگر چه ، نامور بودچندان که ، به غورِ رَه نگه کرد
نه راهرُو و نه راهبر بودالقصّه ، کَسی که ، پیشتر رفت
سرگشتهٔ راهِ بیشتر بودبر گامِ نخست ، بود مانده
آنکو ، همه عمر ، در سفر بودوانکَس که بیافت ، سِرِّ این راه
شد کور ، اگرچه دیدهور بودکین راز ، کَسی شنید و دانست
کز دیده و گوش ، کور و کر بودمانندِ فرید ، اندر این راه
پُر دل شد ، اگرچه بی جگر بودعطّار ، که بود ، مردِ این راه
زان ، جملهٔ عمر ، نوحهگر بود
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲
عشق بی درد ، ناتمام بوَد
کز نمک ، دیگ را طعام بوَدنمکِ این حدیث ، دردِ دل است
عشق بی درد ، دل حرام بودکشته ی عشق گرد و سوخته شُو
زانکه ، بی این دو ، کار خام بودکشتهٔ عشق را ، به خون شویند
آب اگر نیست ، خون تمام بودکفنِ عاشقان ، ز خون سازند
کفنی ، بِه ز خون ، کدام بوداز ازل تا ابد ، ز مستیِ عشق
بی قراری ، علیالدّوام بوددر رهِ عاشقان ، دلی باید
که منزّه ، ز دال و لام بودنه ، خریدارِ نیک و بد باشد
نه ، گرفتارِ ننگ و نام بودسرفرازیّ و خواجِگی نخَرد
جملهٔ خلق را ، غلام بودنبوَد تیغ اش و اگر باشد
با همه خلق ، در نیام بودهمچو خود ، بی قرار و مست کند
هر که را ، پیشِ او مقام بودگاهگاهی ، چنین شود ، عطّار
بو ، که این دولت اش مدام بود
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳
آنچه ، نقدِ سینهٔ مردان بوَد
زآرزویِ آن ، فلک گردان بوَدگر از آن ، یک ذرّه گردد ، آشکار
هر دو عالم ، تا ابد ، پنهان بوددر گذر ، از کُون ، تا تاب آوری
خود ، که را ، در کُون ، تابِ آن بودآن فلک ، کان ، در درونِ عاشق است
آفتابِ آن رخِ جانان بودگر فرو اِستَد ، ز دوران ، این فلک
آن فلک را ، تا ابد ، دوران بودنورِ این خورشید ، اگر زایل شود
نورِ آن خورشید ، جاویدان بودزود بیند آن فلک ، وآن آفتاب
هر که را ، یک ذرّه ، نورِ جان بوَدوانکه ، نورِ جان ندارد ، ذرّهای
تا بوَد ، در کارِ خود ، حیران بوَدچند گویی ، کین چنین و آن چنان
تا چنینی ، عمرِ تو ، تاوان بودکِی بوَد ، پروایِ خلق اش ، ذرّهای
هر که او ، در کار ، سرگردان بودپای در نِه ، راه را ، پایان مجوی
زانکه ، راهِ عشق ، بیپایان بودعشق را ، دردی بباید ، بی قرار
آن چنان دردی ، که بی درمان بودگر زند عطّار ، بی این سَر ، نفَس
آن نفَس ، بر جانِ او ، تاوان بوَد
علی میراحمدی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۱۸:۲۶ در پاسخ به M E دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:
ما درینجا با یک غزل روبرو هستیم که هیچ اطلاعاتی از هند و سند در آن موجود نیست و حق نداریم از بیرون غزل چیزی بر آن بار کنیم.
مخاطبان حافظ درین چند قرن ، شعر او را خوانده و احوال و حالات و امیدها و آرزوهای خویش را در آن جسته اند نه تاریخ عصر حافظ را!
اگر قرار است اطلاعات تاریخی بدهیم باید موثق و معتبر باشد
حسن ۱۴۰۴ در دیروز چهارشنبه، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۶:
با سلام
به نظر بنده هم باید شه باشد . در صفحه ی شطرنج رخ و شاه ، بیدق( سرباز) است. اما معنی آنرا بدرستی نمی دانم.
در تصویر کاغذی که اعراب گذاری هم شده در بیت بوضوح شه آمده است
غلامحسین مرادی قرقانی در دیروز چهارشنبه، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۱۰:
در اینجا کلمه واجم به معنای هیچکدام از معانیی که دوستان فرمودند نیست و استثنآ در اینجا مخفف جمله "جا باز میکنم" هست
و اما جا باز میکنم برای چی ؟یعنی منی که خودم جان را با صد شوق از دل بیرون میکنم دارم با این کار در دل جا باز میکنم تا به جای آن ، دلبر بیاید
مسئله دوم اینکه وقتی در جایی نامی از البوم موسیقی می برند که مثلا فلان خواننده فلان شعر را اینگونه خوانده منظور این نیست که ان البوم مرجع حساب می شود منظور مراجعه به قالب موسیقایی شعر هست زیرا که وزن موسیقی فارسی با وزن شعر فارسی همخوانی دارد
یوسف شیردلپور در ۲ ساعت قبل، ساعت ۰۰:۴۲ در پاسخ به آرش دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴: