ملک آرشی در ۱۴ دقیقه قبل، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
مقصود از «عید» در مطلع به هیچ عنوان نوروز نیست؛ در ادبیات کهن عید اطلاق بر عید فطر و دراندکی موارد سایر اعیاد مذهبی بوده و برای عید پارسی تنها واژهٔ «نوروز» رو به کار میبردند.
سیدمحمد جهانشاهی در یک ساعت قبل، ساعت ۱۷:۰۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰
ز لعلَت ، زکاتی شکر میستاند
ز رویَت ، براتی قمر میستاندبه یک لحظه ، چشمَت ز عشّاق ، صد جان
به یک غمزهٔ حیلهگر میستاندسزد ، گر ز رشکِ نظر ، خون شود دل
که داد از جمالَت ، نظر میستاندخطَت طوطی است ، آبِ حیوان ش در بَر
کزان آبِ حیوان ، شکر میستاندزهی تُرکتازی ، که لوحِ چو سیمَت
خطی سبزَم آورد و زر میستاندمرا نیست زر ، چون دهم زر ، ولیکن
دهم در عوض جان ، اگر میستاندمرا گفت ؛ جان را خطر نیست ، زر دِه
که چشمم ، زرِ بیخطر میستانداگرچه لبَت خشک و چشمَت تر آمد
مخور غم ، که زر خشک و تر میستاندعیار ، از رخِ زردِ عطّار دارد
زری ، کان بتِ سیمبر میستاند
رضا نظری در یک ساعت قبل، ساعت ۱۷:۰۵ در پاسخ به محمد خراسانی دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۲:
بیت دوم:
آیا هیچ مادری را دیدهای که خودش همیشه تازه بماند و فرزندانش پیر شوند!؟
رضا نظری در یک ساعت قبل، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۲:
برای بیت اول
دنیا (گیتی) مادر پیر و کهنهای است که همیشه فرزندان تازه به دنیا میآورد.
ما پیر میشویم و از میان میرویم، اما او همیشه چهرهای تازه و فریبنده دارد.
فرهود در ۶ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین:
که از تدبیر ما رأی تو بیش است
شکل درست خواندن و نوشتن این کلمه، «رای» است (بر وزن جای)، لطفا آنرا بههمین شکل بنویسید؛ رأی غلط است.
این کلمه را ما امروزه «رأی» میخوانیم و مینویسیم، ولی در اشعار نظامی و دیگر شاعران گذشته «رای» درست است.
صدرا رحمتی در ۶ ساعت قبل، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹:
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
در فرهنگ قدیم، خروس در نوبت معیّن و ثابت میخوانَد:
آواز خروس علامت رسیدن صبح است.
او «به نوبت» میخوانَد، یعنی در وقت مقرر و سهم طبیعی خودش.
این «نوبت» در شعر فارسی نماد نظم شبانهروز، آمدنِ صبح، و آغاز روشنایی است.
پس:«نوبتی بخواند» = خروسی که میخواست طبق وظیفه و وقت تعیینشده خود، نویدِ صبح بدهد.
اما سعدی میگوید:
نَفَس خروس بگرفت
یعنی خروس حتی نتوانست در نوبت خویش آواز دهد؛
از شدت طولانیشدن شب، نفسش بند آمده و کار طبیعیاش مختل شده است.این بیت، شکوه شاعر از تعلیقِ صبحِ امید در شب فراق است.
«نوبتی خواندن» نشاندهنده نظمی است که باید صبح را برساند،
اما اکنون این نظم برهم خورده:
خروس از خواندن بازمانده،
بلبل از دنیا رفته،
و تنها غراب، یعنی سایه شوم فراق، بر جهان حکم میراند.
صدرا رحمتی شهرضا
مهوش قیاسی نیک در ۷ ساعت قبل، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۹ - جنگ اول اسکندر با روسیان:
درود قافیه مصرع دوم بیت ۳۳ خون باید باشد
بزرگمهر در ۸ ساعت قبل، ساعت ۱۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۴:
در مصرع دوم بیت ۱۳ ننگ معنای روشنی ندارد در بعضی دیوانها آن را لنگ که معنی بهتر با خر دارد نوشتهاند.
محمد حسن شیری در ۸ ساعت قبل، ساعت ۱۰:۲۶ در پاسخ به حمید دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۲۷:
سلام ، حرفتون واقعا خنده داره
شما اصلا نمیدونید فرق عارف و غیر عارف چیه ! بعد اومدید فتوا به سنی بودن بابا طاهر میکنید ،بابا طاهر شاید قبل از اینکه عارف بشه سنی بوده باشه اما بعدش صد در صد شیعه شده چون عارف کسی هست که حقیقت عالم براش آشکار شده ، و حقانیت اهل بیت علیهم السلام رو همه عرفا در عالم ملکوت مشاهده کردن ، پس چون بابا طاهر اشعارش مربوط به دوره ی عارف شدنش هست، مطمئنا زمان گفتن این اشعار شیعه بوده. و اگر احیانا عارفی در جایی از عمر یا ابوبکر تعریف و تمجیدی کرده بخاطر تقیه بوده ، نه اینکه واقعا تعریف کرده باشه
با تشکر
مختارِ مجبور در ۹ ساعت قبل، ساعت ۰۹:۴۲ در پاسخ به محمد رضا قاضی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۷:
باید منتظر بمونیم تا ماشین زمان اختراع بشه و برگردیم و از خودش معنای این کلمه را بپرسیم
مختارِ مجبور در ۹ ساعت قبل، ساعت ۰۹:۳۴ در پاسخ به Omar Elberrimi دربارهٔ عطار » بیسرنامه » بخش ۱:
حکیم لاادری
اگه جا داره دیوان حکیم لاادری را به گنجور اضافه کنین
مختارِ مجبور در ۹ ساعت قبل، ساعت ۰۹:۲۹ در پاسخ به امیر امین زاد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
املای کلمه درسته عزیز من
محمد رضا قاضی در ۱۱ ساعت قبل، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴۷:
در شنقصه پیوستن یعنی چه
امیر امین زاد در ۱۴ ساعت قبل، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
در بیت ششم
آیا این که بگذاریم به بگزاریم عوض شده عمدی نیست؟ با تغییر یک حرف معنی جمله کاملا عوض میشه
احمد خرمآبادیزاد در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:
1-مصرع نخست بیت شماره 5 به شکل «هر دل که رفت نزهت در باغ زلفت آرد» کاملا نامفهوم است. به استناد نسخه عبدالرسولی، این مصرع به شکل زیر میباشد:
«هر دل که رختِ نُزهت در باغ رویت آورد»
با چنین شکلی، معنی این مصرع خواهد شد: «هر دل که رخت تفرج به باغِ رویِ تو ببرد»
گفتنی است که در لغتنامه دهخدا نیز «رختِ نُزهت» دیده میشود.
2-اگر به دقت به دو فعل «فشاندم» و «کردی» در مصرع دوم بیت شماره 7 نگاه کنیم، متوجه زمان گذشته خواهیم شد. بنابراین مصرع نخست همین بیت نمیتواند به شکل «با من که هست جانی مانده ز دست قهرت» درست باشد؛ یعنی دو مصرع از نظر زمانی سازگار نیستند.
به استناد نسخه عبدالرسولی، این مصرع چنین است: «آن نیم جان که با من، بگذاشت دست هجرت» (= نیم جانی که هجران تو برایم گذاشت)
3-مصرع نخست بیت پایانی به شکل «خاقانی از دل و جان برخی روی تو شد»، اساسا نثر به شمار میآید.
*با پافشاری بر رسیدن به هدف از پیش تعیین شده (برای نمونه انجام کار تازه)، ذهن فریبکار چشمانمان را بر واقعیتها خواهد بست.
احمد خرمآبادیزاد در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:
به استناد لغتنامه دهخدا، «عبد» به معنی «پیکان کوتاه و سر پهن» نیز میباشد.
به استناد لغتنامه دهخدا، معنی دیگر «گوهر» عبارت است از «سخن موزون و پخته».
Omar Elberrimi در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۱:۵۵ در پاسخ به سایه م دربارهٔ عطار » بیسرنامه » بخش ۱:
شعر از کیست؟
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹
پیش رفتن را ، چو پیشان بستهاند
بازگشتن را ، چو پایان بستهاندپس ، نه از پس راه داری نه ز پیش
کز دو سو ، ره بر تو حیران بستهاندپس تو را حیران ، میانِ این دو راه
عالمی ، زنجیر در جان بستهاندبی قراری ، زانکه در جان و دل ات
این همه زنجیر جنبان بستهاندچون عدد گویی تو دایم ، نه احد
هم عدد در تو ، فراوان بستهاندحرص زنجیر است ، این سِر فهم کن
تا بری پِی ، هرچه زینسان بستهاندحرص باید ، تا تو زر جمعآوری
تا کند وام از تو ، این زان بستهاندچون عوض خواهی تو زر را ، گوید ات
چار طاقت خلد رضوان بستهاندچون رسی در خلد ، گوید نفس خلد
از برای نفس انسان بستهاندمرد جانی جمع شود ، بگذر ز نفس
زانکه دل در تو ، پریشان بستهانددر علفزاری ، چه خواهی کرد تو
چون تو را ، در قیدِ سلطان بستهاندقربِ سلطان جوی و مهمانی مخواه
کان خیال ، از بهرِ مهمان بستهاندجان به ما دِه ، تا همه جانان شوی
کین همه ، از بهرِ جانان بستهاندهم چنین یک یک صفت می کن قیاس
کان همه زنجیر از اینسان بستهاندتو به یکیک راه میبَر ، سویِ دوست
لیک دشوار است و آسان بستهاندچون به پیشان راه بردی، برگشاد
بر تو هر در ، کان ز پیشان بستهاندچون رسی آنجا ، شود روشن تو را
پردهای ، کز کفر و ایمان بستهاندجز به توحید ات ، نگردد آشکار
آنچه در جانِ تو ، پنهان بستهاندجانِ عطّار ، ای عجب ، چون سایهای است
لیک در خورشیدِ رخشان بستهاند
سیدمحمد جهانشاهی در دیروز پنجشنبه، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:
عطّار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶
آنها که در هوایِ تو ، جانها بدادهاند
از بینشانیِ تو ، نشانها بدادهاندمن در میانه ، هیچ کَس ام ، وز زبانِ من
این شرحها که میرود ، آنها بدادهاندآن عاشقان که راست ، چو پروانهٔ ضعیف
از شوقِ شمعِ رویِ تو ، جانها بدادهاندبا من بگفتهاند ، که فانی شُو ، از وجود
کاندر فنایِ نفس ، روانها بدادهاندعطّار را ، که عینِ عیان شد ، کمالِ عشق
اندر حضورِ عقل ، عیانها بدادهاند
مختارِ مجبور در ۱۰ دقیقه قبل، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸: