گنجور

 
صائب تبریزی

شب که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی

بود دامان دگر بر آتش من هر گلی

چشم عبرت بین نداری، ورنه هر شاخ گلی

محضر آمادای باشد به خون بلبلی

نیست بی خون جگر در گلشن عالم گلی

هست هر شاخ گلی محضر به خون بلبلی

یادم آمد طره مشکین آن رعناغزال

هر کجا بر شاخ گل پیچیده دیدم سنبلی

نیست ممکن خنده بر روز سیاه من کند

در قفای هر که افتاده است مشکین کاکلی

زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن

کز نچیدن می توان یک عمر گل چید از گلی

قامت خم گشته می گفتم حصار من شود

شد گذار کاروان درد و محنت را پلی

دست و دامان تهی رفتم برون صائب ز باغ

بس که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

ای که در ملک سیادت خسرو دریا دلی

مفخری بر عترت مختار بی آل ولی

هر حدیث از لفظ تو دریست از دریای لفظ

از دل دریا برآید در تو دریا دلی

زینت آل حسین بن علی المرتضی

[...]

خواجوی کرمانی

دوش برطرف چمن گلبانک می زد بلبلی

می فکند از ناله هر دم در گلستان غلغلی

کانک زیر گنبد نیلوفری دارد وطن

از گلندامی ندارد چاره و ما از گلی

محمل ما را درین وادی کجا باشد نزول

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
کمال خجندی

ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی

از تو دارد این مثل شهرت که شهری و گلی

می کند در دور حسنت دل همه وقتی خروش

وقت گل هرگز نباشد بلبلی بی غلغلی

زلف بر رخ به تشویش است ز آه سرد ما

[...]

جلال عضد

سرگذشتی بشنو از من داشتم وقتی دلی

نیک رایی، مقبلی، دانش پرستی، عاقلی

دستگیرم بود همچون عقل در هر حالتی

روشنایی بخش همچون شمع در هر محفلی

از قضا ناگاه دیدم دلبری در رهگذار

[...]

اهلی شیرازی

میر شمس الدین محمد چون برین در سر نهاد

لطف یزدان دادش آخر اینچنین سر منزلی

در پناه ام کلثوم از وثوق خدمتست

زانکه بود آن اهل دل از روی معنی مقبلی

لاجرم گویند خلق از بهر تاریخ وفات

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه