دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن
سرشک گرمرو را شمع بالین مسیحا کن
هر آن راز نهان کز جام جم روشن نمی گردد
بپوشان چشم (و) در آیینه زانو تماشا کن
به گردون برد زور شهپر توفیق شبنم را
تو هم در حلقه افتادگانی، چشم بالا کن
سواد شهر از تنگی به داغ لاله می ماند
ازین زندان مشرب روی در دامان صحرا کن
اگر تن از سرت چون پنبه بردارند از مینا
به روی اهل مجلس خنده قهقه چو مینا کن
متاع ساده لوحی می خرد سوداگر محشر
بیاض سینه پاک از نقطه سهو سویدا کن
چو خون در کوچه باغ رگ سراسر تا به کی گردی؟
به نشتر آشنا شو گلفشانی را تماشا کن
چو گوهر در کف دست صدف تا کی گره باشی؟
ازین ماتم سرای استخوانی رو به دریا کن
بکش مانند صائب پای در دامان گمنامی
گل پژمرده پرواز را در کار عنقا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالتی از دلتنگی و جستجوی روشنایی و امید در میان ناامیدی و وحشت میپردازد. شاعر از فردی میخواهد که عواطف خود را بیان کند و از اندوه رهایی یابد. او تأکید میکند که بایستی از زوایای مختلف به زندگی نگاه کرد و به جستجوی زیبایی و معنی وجودی و عشق پرداخت. همچنین، اشاره به گذراندن زندگی در دنیای مادی و جستجوی حقیقت و زیبایی در دل سختیها و موانع دارد. به طور کلی، پیامی از رهایی از غم و تلاش برای یافتن زندگی و شادی در دل مرگ و سوگواری را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: ای دل، مانند ذرهای که در این دنیای پر از وحشت است، تلاش کن که سر خود را بالا ببری و اشکهای گرم خود را مانند شمعی در کنار تخت مسیحا قرار بده.
هوش مصنوعی: هر رازی که از جام جم (نمادی از دانش و آگاهی) روشن نمیشود، را خوب بپوشان و با دقت به آینه نگاه کن و در خودت کاوش کن.
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کن، قدرت و موفقیت همچون شبنم بر تو تأثیر میگذارد. تو نیز از جمع کسانی هستی که در حلقه افتادهاند، پس به آسمان بنگر و امید داشته باش.
هوش مصنوعی: شهر به خاطر تنگی و محدودیتش، مانند داغ لالهای میماند. از این زندان که در آن هستی، روی خود را به دامن صحرا بببر و آزادانه زندگی کن.
هوش مصنوعی: اگر تن تو را از سرت جدا کنند، مانند مینا به روی جمعیت بخند و خوش بگذران.
هوش مصنوعی: تاجرانی که در بازارهای بزرگ تجارت میکنند، گاهی اوقات چیزهای بیارزش و ساده لوحانه را میخرند. انسانی که دلش پاک و بدون هیچ گونه خطا و اشتباهی است، باید تلاش کند تا از این بیخبری و نادانی دوری کند.
هوش مصنوعی: شما تا کی در حال غم و اندوه و ناراحتی هستید؟ به جای این عذاب، به زیباییهای زندگی و طبیعت نگاه کنید و از آنها لذت ببرید.
هوش مصنوعی: مانند مروارید که در دستان صدف قرار دارد، تا چه زمانی باید گره خورده بمانی؟ از این محنت و اندوهی که بر تو سایه افکنده است، به سمت دریا برو و رهایی بیاب.
هوش مصنوعی: مثل صائب، بیهیچ ادعایی و در خاموشی زندگی کن. پرواز کردن بر روی گلهای پژمرده و به خیال پرندهی افسانهای را بیمعنی کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو مردان بشکن این زندان یکی آهنگ صحرا کن
به صحرا در نگر آن گه به کام دل تماشا کن
ازین زندان اگر خواهی که چون یوسف برون آیی
به دانش جان بپرور نیک و در سر علم رویا کن
مشو گمراه و بیچاره چنین اندر ره سودا
[...]
ببینی بینقاب آن گه جمال چهره قرآن
چو قرآن روی بنماید زبان ذکر گویا کن
بیا ای سرو جان من کنار چشم ما جا کن
وگر در چشمه ننشینی درون جان تو مأوا کن
ز حد بردی جفا بر من نمی پرسی شبی حالم
که گفتت این چنین جانا جفا چندین تو بر ما کن
تو تا کی بسته ای بر ما در شادی بگو جانا
[...]
بهارست ای سرشک دیدهٔ من رو به صحرا کن
برای لالهرویان برگ سبزی چند پیدا کن
قبای نیلگون پوشیده چون سوی چمن آیی
نشین و سوسن آزاد را بند قبا واکن
ز هر جانب بود در جلوهای شاخ گل نرگس
[...]
اگر مرد رهی نعلین خار سعی در پا کن
قدم از سر کن و سودای منزل را ز سر واکن
ز مجنون کم نئی، روز سیاه در هم خود را
بوادی شکیبائی خیال زلف لیلا کن
نه مرد صدمه عشقی ز سر حد هوس بگذر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.