صحبت روشن ضمیران جسمها را جان کند
کوه را برق تجلی آتشین جولان کند
حیرت روشندلان را نقشبند دیگرست
نقش هیهات است این آیینه را حیران کند
فیض مردان در زمان بیخودی افزونترست
تیغ چون گردید عریان بیشتر طوفان کند
می شود خار ملامت شهپر پرواز او
گردبادی را که شور عشق سر گردان کند
عشق سیل گوهر رازست در هر جا که هست
شمع نتوانست اشک خویش را پنهان کند
چون زند جوش زبردستی محیط اشک من
پنجه خورشید را سرپنجه مرجان کند
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را دل می شود خون تالبی خندان کند
برنتابد قهرمان عشق استغنای حسن
ماه کنعان را به جرم ناز در زندان کند
باد دستان را به احسان دستگیری کن که بحر
در سخای ابر با روی زمین احسان کند
غیرت پروانه چون صائب بر آید از لباس
شمع را از جامه فانوس در زندان کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باد نوروزی همی آرایش بستان کند
تا نگارش چون نگارستان چینستان کند
مرزها را هر زمان پیراهن از مینا دهد
شاخها را هر زمان پیرایه از مرجان کند
ابر پنداری که با باد بهاری دشمن است
[...]
ماه من جَزع مرا بر زر عقیق افشانکند
چون به زیر لعل مروارید را پنهان کند
سازد از زلف و زَنَخ هر ساعتی چوگان و گوی
تا دل و پشت مرا چون گوی و چون چوگان کند
چون بتابد زلف او بر عارضشگویی همی
[...]
میل را بر تخته چون گاه رقم گردان کند
تیر گردون را به صنعت عاجز و حیران کند
از مجسم گر بترسد خصمش اندر ساعتی
طول و عرض و سمت آن از نقطهای برهان کند
جذر و کعبی را که نگشاد ایچ کس از بستگی
[...]
ای فلک قدری که هر شب رای رو شنت
دیدبانان افق را دیده ها حیران کند
آفرینش چون قلم سر بر خط فرمان نهد
چون دبیر خاص نامت بر سر فرمان کند
جاهت ار گیرد حضیض ماه را در اهتمام
[...]
اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند
اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح
هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند
اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.