ندارد سرو این گلزار تاب شیون ای قمری
بنه از سرمه طوق خامشی بر گردن ای قمری
ترا سرحلقه عشاق اگر خوانند جا دارد
که دایم بر فراز سرو داری مسکن ای قمری
تعجب دارم از طوق گلوی نغمه پردازت
که از یک حلقه زنجیر خیزد شیون ای قمری
لگد بر بخت سبز خود مزن از من سخن بشنو
پر پرواز را گر می توانی بشکن ای قمری
نسیم بی ادب را می نهادم بند بر گردن
سر این طوق اگر می بود در دست من ای قمری
به امید رهایی با تو حال خویش می گفتم
تو هم یک حلقه افزودی به زنجیر من ای قمری
چرا زنگ کدورت از تو دارد سرو در خاطر؟
ز خاکستر اگر آیینه گردد روشن ای قمری
نداند سرو موزون از کدامین رخنه بگریزد
چو گردد کلک صائب جلوه گر در گلشن ای قمری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و احساسات عمیق مربوط میشود. شاعر از یک قمری (پرندهای به نام قمری) صحبت میکند که به نوعی نماد عشق و زیبایی است. او به این پرنده میگوید که چرا باید غمگین باشد و از زنجیر عشق و اندوه رنج ببرد. شاعر به او توصیه میکند که باید بالهای آزادیاش را بشکند و از یادآوری دردها بپرهیزد. او همچنین به درک عشق و زیبایی اشاره میکند و میگوید که گاهی عشق میتواند زنجیر باشد، اما باید به جای غم، آزادگی و زیبایی را جستجو کرد. در کل، شعر دعوت به رهایی از غمها و زندگی با امید و عشق است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که این درخت سرو در باغ توانایی تحمل ناله و زاری را ندارد. ای قمری، از سرمهای که بر گردن میزنی، دوری کن و سکوت را بر خود تحمیل نکن.
هوش مصنوعی: اگر تو را به عنوان محبوبترین عاشقها بخوانند، حق دارد که همیشه بر بالای درخت سرو زندگی کنی، ای قمری.
هوش مصنوعی: من از طوقی که دور گردن پرنده آوازخوانی است تعجب میکنم، چرا که او با وجود این زنجیر هنوز فریاد میکشد. ای قمری!
هوش مصنوعی: به جای اینکه به شانس خود آسیب بزنی و آن را نادیده بگیری، بهتر است به حرف من گوش کنی. اگر میتوانی، پرواز کن و محدودیتها را بشکن.
هوش مصنوعی: اگر در دست من بود، نسیم بی ادب را چون طوقی بر گردن می انداختم و مهار می کردم، ای قمری.
هوش مصنوعی: در تمنای آزادی، وضعیت خود را با تو به اشتراک میگذاشتم، اما تو همچون یک پرنده، به زنجیر من حلقهای اضافه کردی.
هوش مصنوعی: چرا درخت سرو به خاطر تو احساس کدورت میکند؟ اگر خاکستر روشن شود، مانند آیینهای خواهد بود، ای قمری!
هوش مصنوعی: سرو زیبا نمیداند از کدام راه باید فرار کند، وقتی که هنر قلم صائب در باغها و گلزارها نمایان شود، ای قمری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به امید رهایی با تو حال خویش میگفتم
تو هم یک حلقه افزودی به زنجیر من ای قمری
چنان در بند غم باید بخود بالیدن ای قمری
که چون نی هر دمت طوقی فتد در گردن ای قمری
زبان بستهای داریم و، درد ناله مشتاقی
دمی از جانب ما میتوان نالیدن ای قمری
مرا طوقیست در گردن، ز سرو نازک اندامی
[...]
ز زنجیری که عشق انداخت بر پای من ای قمری
فتاد آخر ترا هم حلقهای بر گردن ای قمری
مگر سرو مرا دیدی که از جوش تپیدنها
زبال و پر ترا صد پاره شد پیراهن ای قمری
سراپا مد آهی میشود هر سرو این گلشن
[...]
نه چون سرو است آزادی مرا زین گلشن ای قمری
که دارم چون تو طوق بندگی بر گردن ای قمری
کشد سرو از کفت چون سرو من گردامن ای قمری
ننالی چون به این زاری که مینالم من ای قمری
من و تو از دو سرو آتش به جان گردیدهایم اما
[...]
بساط سرو گل، افسرده شد در گلشن ای قمری
خروشی ساز کن، با بلبل دستان زن ای قمری
به طوق بندگی، مخصوصی، از خیل گرفتاران
چه منّتهاست از جانان، تو را برگردن ای قمری
تو در آغوش سرو خویش و من، خالیست آغوشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.