آن راکه زخمی از دم شمشیر او بود
بی چشم زخم آب حیاتش به جو بود
آسودگی به خواب نبیند تمام عمر
آن را که خار پیرهن از آرزو بود
هرکس زجود پیر خرابات آگه است
دستش همیشه در ته سر چون سبو بود
دست خود از غبار تعلق کسی که شست
جایز بود نمازش اگر بی وضوبود
رنگی که نیست عاریتی چون شراب لعل
درآفتاب زرد خزان سرخ روبود
گر خامه را کند دو زبان جای حرف نیست
چون کاغذ دورو طرف گفتگو بود
صائب کجا ز عالم بیرنگ بو برد
هر کس که قبله نظرش رنگ وبو بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عمق تجربههای انسانی و تأثیرات عشق و آرزو پرداخته است. شاعر به زخمهایی اشاره میکند که ناشی از شمشیر عشق هستند و میگوید کسی که این زخمها را دارد، هرگز آرامش و آسایش را در خواب نخواهد یافت. همچنین، شعر به تلاش برای رهایی از تعلقات دنیوی و غبار آنها اشاره دارد. در نهایت، شاعر بیان میکند که رنگها و زیباییهای واقعی در جهان به وجود حس و نگاهی وابسته است که هر فرد به آن دارد. از این رو، نگاه هر شخص به زندگی و زیباییها متفاوت است.
هوش مصنوعی: کسی که از شمشیر او آسیب دیده است، بدون اینکه آسیب دیگری به او برسد، از آب حیاتش سیراب میشود.
هوش مصنوعی: کسی که در طول زندگیاش به آرزوهایش نرسیده و همیشه درگیر خواستههای برآورده نشدهاش است، هرگز نمیتواند آرامش و آسودگی خاطر را تجربه کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از زهد و عبادت درویشها و بیاعتنایی آنها به دنیا آگاه باشد، همیشه در دلش مانند ته یک سبو، خالی و بیقید و بند خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی دست خود را از آلودگیهای دنیوی پاک کند، جایز است که نماز بخواند، حتی اگر وضو نداشته باشد.
هوش مصنوعی: رنگی که وجود ندارد، مانند شراب قرمزی که در نور خورشید زرد پاییز سرخ میشود.
هوش مصنوعی: اگر قلم دو زبانه باشد، دیگر جایی برای صحبت نیست؛ زیرا کاغذ دوروست و امکان گفتوگو با دو طرف وجود دارد.
هوش مصنوعی: شاعر به این نکته اشاره میکند که کسی که در جستجوی حقیقت و واقعیت باشد، نمیتواند به ظواهر و زیباییهای فریبنده توجه کند. اگر کسی روحش به رنگ و عطر دنیا آغشته باشد، هرگز قادر نخواهد بود به عمق واقعیت پی ببرد. در واقع، نگاه به جلوهها و ظواهر، انسان را از دستیابی به معنای حقیقی و عمیق بازمیدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناچار هر که صاحب روی نکو بود
هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار
کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود
نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی
[...]
گر جمله شهر صورت و روی نکو بود
کو صورتی که این همه معنی درو بود
خرم دل بهشتی و خوش عالمی بهشت
گر در بهشت حور باین رنگ و بو بود
در سجده گاه بندگی تو چو آسمان
[...]
صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود
کارش نکو بود اگرش جست و جو بود
واعظ، مکن مبالغه، ترسم که زهد ما
در راه عشق شیوه سنگ و سبو بود
آبم ز سر گذشت و دمی دست و پا زدم
[...]
تنها نه ترک بچه من تندخو بود
این خوی تند لازم روی نکو بود
بلبل زدرد تست گل آگه فغان مکن
آن به که کار عاشق بی گفتگو بود
با رنج باد بیزن وجور شکرفروش
[...]
دل زخمدار و طره او مشکبو بود
ناسور اگر دلم کند از بوی او بود
تا درکنار من بنشیند سهی قدی
از چشمه های چشم کنارم چو جو بود
شیرین تر است در برم از شکر ار چه یار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.