گنجور

 
صائب تبریزی

بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت

گهر ز شرم لبت سنگ در دهان انداخت

ز سنگ تفرقه یک شیشه درست نماند

چه فتنه بود که زلف تو در میان انداخت

کدام سینه هدف شد، که ناوکش خود را

نفس گداخته در خانه کمان انداخت

گلاب صبح قیامت کجا به هوش آرد؟

مرا که حیرت دیدار از زبان انداخت

اگر به دامن همت غبار نشیند

ز آسیای فلک آب می توان انداخت

ازان به دیده خورشید، عشق سوزن زد

که طرح بوسه بر آن خاک آستان انداخت

فسردگی نفس شعله را گره زده بود

سپند، زمزمه عشق در میان انداخت

به کلک قدرت صائب شکستگی مرساد!

که طرز حافظ شیراز در میان انداخت

 
 
 
عراقی

به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟

که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت

دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
امامی هروی

شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت

که روز من به شب تیره در گمان انداخت

که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی

که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت

دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند

[...]

مجد همگر

چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت

زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت

جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد

چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت

فزود رونق بستان عارضت کامسال

[...]

سعدی

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

بلای غمزه نامهربان خون‌خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم

[...]

امیرخسرو دهلوی

چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟

که برنشانه دلهای عاشقان انداخت

شمایل قند رعنا و طبع موزونت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

کمال حسن تو جایی رسید در عالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه