بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت
گهر ز شرم لبت سنگ در دهان انداخت
ز سنگ تفرقه یک شیشه درست نماند
چه فتنه بود که زلف تو در میان انداخت
کدام سینه هدف شد، که ناوکش خود را
نفس گداخته در خانه کمان انداخت
گلاب صبح قیامت کجا به هوش آرد؟
مرا که حیرت دیدار از زبان انداخت
اگر به دامن همت غبار نشیند
ز آسیای فلک آب می توان انداخت
ازان به دیده خورشید، عشق سوزن زد
که طرح بوسه بر آن خاک آستان انداخت
فسردگی نفس شعله را گره زده بود
سپند، زمزمه عشق در میان انداخت
به کلک قدرت صائب شکستگی مرساد!
که طرز حافظ شیراز در میان انداخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است که با پیچیدگیها و احساسات عمیق همراه است. شاعر از تأثیر عشق و شیدایی بر زندگیاش صحبت میکند و به تأملاتی پیرامون روابط انسانی و دلتنگی اشاره میکند. همچنین به چالشهای ناشی از جدایی و فشارهای عاطفی میپردازد. در کل، شعر حس جوانی، تنهایی و جستجوی عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بنفشه به خاطر زیبایی و لطافت خط تو، زبانش بند آمده و از شرم لبهای تو، سنگی در دهانش گذاشته شده است.
هوش مصنوعی: از سنگ تفرقه، هیچ تکهای به شکل یک شیشه باقی نماند. چه بلا و دردسری که موهای تو به میان این جدایی افکند.
هوش مصنوعی: کدام دل است که هدف تیر عشق قرار گرفته و تیر از کمانش به سمت خود رها شده است؟
هوش مصنوعی: در روز قیامت، عطر خوش صبح چگونه میتواند مرا به هوش آورد؟ چرا که من به قدری شگفتزدهام که از بیان کردن احساساتم ناتوانم.
هوش مصنوعی: اگر همت و تلاش انسان تحت تأثیر مشکلات و ناکامیها قرار نگیرد، میتواند بر روی چالشهای زندگی غلبه کند و به موفقیت دست یابد.
هوش مصنوعی: عشق مانند خورشید بر دل انسان تابید و با نوری که به زندگی بخشید، طرح بوسهای بر خاک این آستانه ترسیم کرد.
هوش مصنوعی: دود دلگیر و غمگین، شعله آتش را محصور کرده بود و در این میان، صدای عشق به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی صائب باعث شده است که به بینظمی و ناپایداری بپردازد، به طوری که دیگران نیز مانند حافظ شیراز در این فضا دچار سردرگمی و آشفتگی شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
[...]
شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت
که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی
که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت
دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند
[...]
چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت
زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت
جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
فزود رونق بستان عارضت کامسال
[...]
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خونخوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
[...]
چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟
که برنشانه دلهای عاشقان انداخت
شمایل قند رعنا و طبع موزونت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
کمال حسن تو جایی رسید در عالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.