گنجور

 
صائب تبریزی

پشت آیینه بود پرده مستوری زشت

زاهد از کعبه همان به که نیاید به کنشت

اختر ما ز سیه روزی طالع داغ است

دیده شور خورد خون جگر از رخ زشت

عشق تردست تو دهقان غریبی است که تخم

تا نشد سوخته، در مزرع امید نکشت

چند از چرخ بلا زاید و بردارد خاک؟

تا کی این حامله فتنه بود بر سر خشت؟

هر که قالب تهی از جلوه قد تو کند

راست چون سرو برندش به خیابان بهشت

آن که بر خرمن ما سوختگان آتش زد

دانه خال تو بر آتش یاقوت برشت

مهر برداشت ز لب، صبح قیامت خندید

پرده افکند ز رخ، در پس در ماند بهشت

بی تکلف، غزل صائب شیرین سخن است

غزلی را که توان با غزل خواجه نوشت

 
 
 
خواجوی کرمانی

منزل ار یار قرین است چه دوزخ چه بهشت

سجده‌گه گر به نیاز است چه مسجد چه کنشت

جای آسایش مشتاق چه هامون و چه کوه

رهزن خاطر عشّاق چه زیبا و چه زشت

عشقبازی نه به بازی‌ست که دانندهٔ غیب

[...]

حافظ

آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه

که در این مزرعه جز دانهٔ خیرات نکشت

ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف

که به گلشن شد و این گلخن پر دود بهشت

آنکه میلش سوی حق‌بینی و حق‌گویی بود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
نسیمی

ای که بردی تو به خوبی گرو از حور بهشت

مصحف روی تو را خامه تقدیر نوشت

آیتی از ورق حسن تو هر کس که بخواند

سر توحید عیان گشتش و تقلید بهشت

در ازل حق به چهل صبح به مهرت ای جان

[...]

صوفی محمد هروی

عیب رندان مکن این زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
نظام قاری

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه‌سرشت

که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت

عیب قطنی مکن ای اطلس پاکیزه سرشت

تار او چونکه بپود تونخواهند نبشت

تو اگر توت نسب داری و او گر پنبه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه