سنگِ طفلان از جنون رطلِ گرانی شد مرا
درد و داغِ عشق باغ و بوستانی شد مرا
از گرفتاری به آزادی رسیدم در قفس
خارخارِ دیدنِ گل آشیانی شد مرا
شد ز دنیا چشمبستن، جنتِ در بستهام
خط کشیدن بر جهان، خطِ امانی شد مرا
عشرتِ مُلکِ سلیمان میکنم در چشمِ مور
قطره از دقّت محیطِ بیکرانی شد مرا
تا ز خاموشی زبانِ بی زبانان یافتم
روی در دیوار کردم، همزبانی شد مرا
بس که دیدم بیثباتی از جهانِ بیوفا
خاکِ ساکن در نظر آبِ روانی شد مرا
در جوانی توبهٔ دمسرد پیرم کرده بود
همتِ پیرِ مغان بختِ جوانی شد مرا
تیرِ آهی از پشیمانی نجست از سینهام
گرچه از بارِ گُنَه، قد چون کمانی شد مرا
حرفپیمایی مرا پیوسته در خمیازه داشت
مُهرِ خاموشی به لب رطلِ گرانی شد مرا
پاسِ صحبتداشتن در دوزخم افکنده بود
گوشهٔ عزلت بهشتِ جاودانی شد مرا
گفتم از خط، دار و گیرِ حسنِ او آخر شود
عاقبت خط فتنهٔ آخر زمانی شد مرا
شوقِ من افتادهای نگذاشت در روی زمین
نقش پا از بیقراری کاروانی شد مرا
پیشِ هر سنگی که کردم سینه را صائب سپر
در بیابانِ طلب سنگِ نشانی شد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به بیان مشکلات و دردهای عشق و زندگی میپردازد. او از احساسات سنگین و گرفتاریها صحبت میکند و به چگونه عشق و آرزوهایش به او فشار میآورد. شاعر میگوید که از یک آزادی در قفس به یک حس آزادی واقعی رسیده و تصویر زیبایی از گلها و باغها را به دست آورده است. او به دوگانگی زندگی و عدم ثبات آن اشاره میکند و از جوانی و پیری صحبت میکند. در نهایت، او از پشیمانی و بیقراریاش به عنوان بخشی از زندگی و جستجو برای حقیقت یاد میکند. شاعر در تلاش است تا با ابراز احساساتش در جهان بیثبات و بیوفا، به آرامش و درک برسد.
هوش مصنوعی: بچهها با سنگهای خود به من درد و غم عمیقی را تحمیل کردند، اما عشق برای من به مانند باغ و بوستانی پر از زیبایی و لذت تبدیل شد.
هوش مصنوعی: من از مشکلات و رنجها رها شدم و به آزادی رسیدم. در قفسی که پر از خار است، توانستم زیبایی و آرامش زندگی را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: از دنیای فانی و نابسامان چشم پوشیدهام و به بهشت گمشدهام فکر میکنم. برایم دنیای پیرامون، دیگر جاذبهای ندارد و از آن دوری میکنم.
هوش مصنوعی: من لذت فرمانروایی سلیمان را در چشمِ یک مور احساس میکنم، زیرا قطرهای از دقت بیپایانی مرا تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: به خاطر سکوت کسانی که نمیتوانند صحبت کنند، توانستم چهرهام را در دیوار پیدا کنم و با خودم به یک گفتوگو بپردازم.
هوش مصنوعی: من به قدری در زندگی ناپایداری و بیوفایی را مشاهده کردهام که حالا خاک ساکن در نظرم مانند آب روان به نظر میآید.
هوش مصنوعی: در جوانی، زمانی که با سختیها و مشکلات روبرو شدم، تصمیم گرفتم نیکو و درست عمل کنم و از گناهانم بگذرم. ولی حالا، با کمک و راهنمایی افراد باتجربه و با نفوذ، شانس و فرصتهای جوانی دوباره به من بازگشته است.
هوش مصنوعی: از دل من تیرِ آهی برنخاست، هرچند که از بار گناه، حالا به قدِ کمان کشیده شدم.
هوش مصنوعی: همواره در دل من حس نارضایتی و بیحوصلگی وجود داشت، و سنگینی مشکلات باعث شد که از ابراز احساسات خود بروم.
هوش مصنوعی: به خاطر گفتوگو و ارتباطی که در زندگی داشتم، به عدم حضور در جامعه و تنهایی پناه بردم و در نهایت، این تنهایی به من آرامش و حالتی شبیه به بهشت ابدی بخشید.
هوش مصنوعی: من به او گفتم که از زیباییاش در نهایت سرانجام به تباهی میافتم و این زیبایی در آخر زمان مرا به دردسر خواهد انداخت.
هوش مصنوعی: عشق و اشتیاق من به قدری زیاد است که نتوانستهام آرامش داشته باشم و از شدت بیتابیام، همچون کاروانی در حرکت هستم و اثر گامهایم بر روی زمین باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: هر بار که در مسیر جستجو با سنگی برخورد کردم، دل و وجودم را به عنوان سپر محافظ به پیش بردم و در این راه، آن سنگ برای من علامتی شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشق پنهان باعث روشن روانی شد مرا
روشن این غمخانه از سوز نهانی شد مرا
در بلندی، عمر من چون شمع کوتاهی نداشت
زندگانی کوته از آتش زبانی شد مرا
چون در دوزخ ز چشم باز بودم در عذاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.