نه پشت پای بر اندیشه می توانم زد
نه این درخت غم از ریشه می توانم زد
به خصم گل زدن از دست من نمی آید
وگرنه بر سر خود تیشه می توانم زد
خوشم به زندگی تلخ همچو می، ورنه
برون چو رنگ ازین شیشه می توانم زد
چه نسبت است به میراب جوی شیر مرا؟
به تیشه من رگ اندیشه می توانم زد
ز چشم شیر مکافات نیستم ایمن
وگرنه برق بر این بیشه می توانم زد
ازان ز خنده نیاید لبم بهم چون جام
که بوسه بر دهن شیشه می توانم زد
اگر ز طعنه عاجزکشی نیندیشم
به قلب چرخ جفاپیشه می توانم زد
ندیده است جگرگاه بیستون در خواب
گلی که من به سر تیشه می توانم زد
خوش است پیش فتادن ز همرهان صائب
وگرنه گام به اندیشه می توانم زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نه پشت پای بر اندیشه میتوانم زد
نه این درخت غم از ریشه میتوانم زد
به خصم گل زدن از دست من نمیآید
وگرنه بر سر خود تیشه می توانم زد
خوشم به زندگی تلخ همچو می، ورنه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.