شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش
قدح لبریز برمی گردد ازلبهای میگونش
ز طوق خویش سازد حلقه نام سرو راقمری
درآن گلشن که گردد جلوه گر شمشاد موزونش
غبارش لاله گون خیزد، نسیمش گلفشان باشد
به هر خاکی که افتد پرتو رخسار گلگونش
قدح را شوق آن لب شهپر پرواز می بخشد
به ساقی احتیاجی نیست در بزم همایونش
چه پروا دارد از سنگ ملامت دشت پیمایی
که از پیشانی واکرده باشد بر مجنونش
اگر شیرین ز ناز و سرکشی آتش عنان گردد
کند فرهاد راممنون به عذر لنگ، گلگونش
چه لازم دورکردن از حریم خود سپندی را
که بی آرامی دل می برد از بزم بیرونش
مرا رعنا غزالی می کشد درخاک و خون صائب
که جای گرد، مجنون خیزد از دامان هامونش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی، عشق و تمایلات عاشقانه میپردازد. شاعر به ویژگیهای خاص معشوق اشاره میکند، از جمله لبهایش که شراب به آن میبخشد و حرکاتش که گلها را به رقص درمیآورد. همچنین به تأثیر زیبایی معشوق بر دل و روح عاشق اشاره میشود. شاعر با بیخیالی از انتقادها و ملامتها، به عشق و شوق خود پایبند است و احساس میکند که زیبایی معشوقش او را به جهانی دیگر میبرد. در پایان، شاعر به درد و اشتیاق خود در پی عشق میپردازد و میگوید که عشق او را جذاب و آسیبپذیر کرده است.
هوش مصنوعی: شراب قرمزی که از عرق گلهای سرخ به دست میآید، در پیالهای پر میشود و این پیاله از لبهای زیبا و گلابی رنگ آن جاری میگردد.
هوش مصنوعی: از زنجیر خود، گردنبند سرو را میسازد. در آن باغ که شمشاد با لطافت خود جلوهگر میشود.
هوش مصنوعی: گرد و غبار آن به رنگ لاله برمیخیزد و نسیمی که از آن وزیده میشود، گلها را بهسوی خود میکشاند. این پدیده در هر جایی که پرتو چهره گلگون او بیفتد، رخ میدهد.
هوش مصنوعی: شوق نوشیدن از لبان معشوق، به قدحی که در دست داریم زندگی و نشاط میبخشد و در این جشن باشکوه به حضور ساقی نیازی نیست.
هوش مصنوعی: کسی که دلش پر از عشق و عشقورزی است، اهمیتی به انتقادها و سنگینی ملامتها ندارد. او مانند مجنونی است که از عشقش دیوانه شده و هیچ چیز نمیتواند او را متوقف کند.
هوش مصنوعی: اگر شیرین به خاطر ناز و خودخواهیاش به آتش بیفتد، فرهاد با وجود اینکه لنگ است، به خاطر او با عشق و فداکاری به سمتش میآید.
هوش مصنوعی: ضروری است که از محیط خود، آتش و هیجانی را دور کنیم که باعث آرامش دل را سلب کرده و او را از جمع و میهمانیها بیرون میبرد.
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلربا مرا به عشق خود می کشد و در این حال، با حالتی دردناک و غمگین، می گوید که دیوانهای مثل مجنون از دامان دشت به پا میخیزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خضر در کوی او ره گم کند زان شکل موزونش
تعالی الله مگر از آب حیوان ریخت بی چونش
مباد آن پای را دردی خرامان کرد، گو بگذر
تو می دانی که خاک است آن، ولی خونست معجونش
نثاری گر کند چشمم به پیشت پا مزن، جانا
[...]
به غایت تلخ گفتارست در می لعل میگونش
هزاران جان شیرین نقل در شبهای معجونش
هر آنگو با چنین میخواره صحبت آرزو دارد
ببینی عاقبت روزی که در ساغر بود خونش
شدم خاک درت وان ذره کز این خاک برخیزد
[...]
دلی دارم که می جوشد ز هر مو چشمهٔ خونش
نه آن خونی که بتوان از گرستن داد بیرونش
به افسون می کند آلوده درد عافیت بخشم
بیا ای مرگ و آزادی ببخش از ننگ افسونش
ز گلگون کی نهد منت به دوش کوهکن شیرین
[...]
به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش
گریبان می درد خمیازه از لبهای میگونش
اگر ذوق تماشای خودآن مغرور دریابد
که می آرد دگر از خانه آیینه بیرونش ؟
در آن وادی که من چون سیل فارغبال میگردم
[...]
ز بس داغست از رنگینی لبهای میگونش
بمثقب رگ زنی گر لعل را، ناید دگر خونش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.