نمک خال بود داغ تمنای ترا
شور لیلی است سیه خانه سودای ترا
بر جبین همچو گهر گرد یتیمی دارد
دید تا شبنم گل، چهره زیبای ترا
خضر از دامن یک عمر ابد دست نداشت
کیست از دست دهد زلف دلارای ترا؟
طوق هر فاخته ای حلقه ماتم می شد
سرو می دید اگر قامت رعنای ترا
دو جهان در نظرش دست نگارین گردد
هر که در چشم کشد خاک کف پای ترا
که گل از شمع تو چیند، که گرفته است به بر
پرده شرم چو فانوس سراپای ترا
پر مقید به تماشای خود ای ماه مباش
آفتابی نکند آینه، سیمای ترا!
ما که داریم ز دل، دیدن روی تو دریغ
چون به آیینه پسندیم تماشای ترا؟
مانده در عقده حیرت نفس موی شکاف
بوسه چون راه برد لعل شکرخای ترا؟
چشم صائب به کجای تو نظرباز شود؟
شوخی چشم غزال است سراپای ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.