گنجور

 
صائب تبریزی

گر چنین آن چشم جادو رخنه در دل می‌کند

از دلم هر رخنه‌ای را چاه بابل می‌کند

بس که می‌آید به ناز از چشم او بیرون نگاه

چند جا تا خانه آیینه منزل می‌کند!

چون تواند دل به پایان برد راه زلف را؟

کاین ره پرپیچ و خم کار سلاسل می‌کند

چون کشم آه از جگر، کز بیم خوی نازکش

شمع دود خود گره چون لاله در دل می‌کند

می‌دهد از حسن عالمگیر مجنون را خبر

این که لیلی هر نفس تغییر محمل می‌کند

دیدن آیینه را بر طاق نسیان می‌نهی

گر بدانی شوق دیدارت چه با دل می‌کند

حفظ آب روی خواهش کن که گردون خسیس

نان خود را تر به آب روی سایل می‌کند

سالکان را صحبت تن‌پروران سنگ ره است

سیل را این خاک‌های مرده کاهل می‌کند

می‌کند عمر مؤبد هستی ده‌روزه را

هرکه جان صائب نثار تیغ قاتل می‌کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امامی هروی

تاج دین و دولت ای صدری که گرد موکبت

دیده افلاک و انجم را مکحل می‌کند

کلک دولت‌پرورت روح‌الامینی دیگر است

لاجرم هردم هزاران وحی منزل می‌کند

لفظ معنی پرورت گر آسمان داد نیست

[...]

خواجوی کرمانی

ماه من مشک سیه در دامن گل می کند

سایبان آفتاب از شاخ سنبل می کند

گرچه از روی خرد دور تسلسل باطلست

خطّ سبزش حکم بر دور تسلسل می کند

هرگز از جام می لعلش نمی باشد خمار

[...]

جلال عضد

باز پیک عاشقان فرّاشی گل می کند

بلبل از سودای گل فریاد و غلغل می کند

اهلی شیرازی

چشم صاحبدل نظر چون بر رخ گل می‌کند

از جمال گل قیاس حال بلبل می‌کند

هر کرا چون کوهکن بار غم از شیرین‌لبی است

لاجرم گر کوه غم باشد تحمل می‌کند

پاکبازان از صفا آیینه‌اند و مدعی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
بابافغانی

در دل من گر دمی آن ماه منزل می‌کند

تا رود بیرون هزاران رخنه در دل می‌کند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه