گنجور

 
صائب تبریزی

راز دل را می توان دریافت از سیمای ما

نشأه می تابد چو رنگ از پرده مینای ما

قهرمان عدل چون پرسش کند روز حساب

از بهشت عافیت خاری نگیرد پای ما

گرچه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر

درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما

از دل پر خون ما بی چاشنی نتوان گذشت

خون رغبت را به جوش آرد می حمرای ما

گوهر خورشید اگر از دست ما افتد به خاک

زیر پای خود نبیند طبع بی پروای ما

سبحه ذکر ملایک از نظام افتاده است

بس که پیچیده است در گوش فلک غوغای ما

از خط فرمان او روزی که پا بیرون نهیم

تیشه گردد هر سر خاری به قصد پای ما

چون بساط سبزه زیر پای سرو افتاده است

آسمان در زیر پای همت والای ما

ریخت شور حشر در پیمانه عالم نمک

می زند جوش سیه مستی همان صهبای ما

حال باطن را قیاس از حال ظاهر می کند

دام را در خاک می بیند دل دانای ما

پای ما یک خار را نگذاشت صائب بی شکست

آه اگر خار انتقام خود کشد از پای ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۹۶ به خوانش دریا قلیلی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

رنج تن دور از تو ای تو راحت جان‌های ما

چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما

صحت تو صحت جان و جهانست ای قمر

صحت جسم تو بادا ای قمرسیمای ما

عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما

خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما

آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند

تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما

ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
کلیم

گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما

خار هم از سرکشی کی می رود در پای ما

گر بمستی آرزوی ابر و باران می کنم

سنگ می بارد زابر پنبه بر مینای ما

در شکست ما فراقت هیچ تقصیری نکرد

[...]

واعظ قزوینی

گشت یکشب در میان، وصل بت رعنای ما

کربلایی شد پلاس تیره‌بختی‌های ما!

بیدل دهلوی

گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما

بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما

بی‌نفس در ظلمت‌آباد عدم خوابیده‌ایم

شانه زن‌گیسو، سحر انشاکن از شبهای‌ما

جهد ما مصروف‌یک سیرگریبان است وبس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه