گنجور

 
صائب تبریزی

از غیرت رکابت از دیده خون روان است

اما چه می توان کرد پای تو در میان است!

پاس ادب فکنده است بر صدر جای ما را

هر چند سجده ما بیرون آستان است

در پله ترقی است مشرب چو عالی افتاد

از خاک زود خیزد تاکی که خوش عنان است

مهر لب خموشی است دستی که خالی افتاد

آن را که خرده ای هست چون غنچه صد زبان است

با قامت خم از عمر استادگی مجویید

پا در رکاب باشد تیری که در کمان است

از جویبار همت تخمی که آب گیرد

گر زیر خاک باشد بالای آسمان است

در گلشنی که گلها دامنکشان گذشتند

بلبل ز ساده لوحی در فکر آشیان است

سیلاب غافلان را از دیده می برد خواب

خواب مرا گرانی از عمر خوش عنان است

دنبال ماندگان را هر کس که دست گیرد

در منزل است هر چند دنبال کاروان است

از پای خفته ماست منزل بلند صائب

عمر ره است کوته تا کاروان روان است

 
 
 
عطار

تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است

در چشم دل نیاید چیزی که مغز جان است

در عشق درد خود را هرگز کران نبینی

زیرا که عشق جانان دریای بی‌کران است

تا چند جویی آخر از جان نشان جانان

[...]

ناصر بخارایی

جانم فدای جانان گر میل او به جان است

فرمان دلپذیرش بر جان ما روان است

در پای سرو قدش افتاده‌ام به خواری

من خاک آستانت، رویم به آستان است

از دل سوی زبانم، آتش زند زبانه

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

هر قطره‌ای از این بحر دریای بیکران است

در چشم ما نظر کن بنگر که عین آن است

هر آینه که بینی تمثال او نماید

آئینه این چنین بود تمثال آن چنان است

زنده ‌دلان عالم دارند حیاتی از وی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
صائب تبریزی

از غیرت رکابت از دیده خون روان است

اما چه می توان کرد پای تو در میان است!

سر جوش نوبهارست روی شکفته تو

رنگ شکسته من ته جرعه خزان است

از شکوفه عاشقان را در خاک و خون کشد عشق

[...]

فیض کاشانی

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است

گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است

گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت

گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشان است

گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه