از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام
پیش سیلاب حوادث سد آهن بسته ام
همچنان دارد مرا سرگشته دوران گرچه من
برشکم سنگ از قناعت چون فلاخن بسته ام
در دل آهن دم جان بخش را تاثیر نیست
بی سبب خود را به عیسی همچو سوزن بسته ام
از سبکباران راه عشق خجلت می کشم
بر کمر هر چند جای توشه دامن بسته ام
نیست جزواکردن و پوشیدن چشم از جهان
چون شرر طرفی که من از چشم روشن بسته ام
ظلمت از کاشانه ام چون دود بیرون رفته است
از فروغ عاریت تا چشم روزن بسته ام
ز خم سنگ آسوده سازد مار را از پیچ وتاب
از جوانمردی کمر در خون دشمن بسته ام
دانه ای هرچند صائب بس بود سالی مرا
من کمر چون مور در تاراج خرمن بسته ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.