گنجور

 
صائب تبریزی

چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را

کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را

کیم من تا وصال گل به گرد خاطرم گردد؟

مرا این بس که گرد سر بگردم باغبانش را

کنار حسرتی از طوق قمری تنگتر دارم

نمی دانم که چون در بر کشم سرو روانش را؟

اگر بر آسمان ناز رفته است آن هلال ابرو

به زور چرب نرمی می کشم آخر کمانش را

که حد دارد نظر بازی کند با چین ابرویش؟

دهانم تلخ شد تا چاشنی کردم کمانش را

در آن وادی که مغزم سرمه چشم غزالان شد

ز دست موج، روغن می چکد ریگ روانش را

اگر خصم قوی بنیاد، کوه بیستون گردد

ز برق تیشه جوی شیر سازم استخوانش را

چسان معلوم گردد رتبه حسن سخن صائب؟

که دارد در میان گرد کسادی کاروانش را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۷۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظیری نیشابوری

غبار از دل به مژگان روبم و بینم نشانش را

به آب دیده شویم خاک و جویم آستانش را

ز مستی‌های شوق آن بلبل شوریده‌احوالم

که نشناسد اگر صدبار بیند آشیانش را

اثر می‌کرد گاهی ناله‌ام، از بس که نالیدم

[...]

عرفی

گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را

ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را

صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون

کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را

برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی

[...]

کلیم

از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را

ربودم دلنشین زخمی که می‌بوسم دهانش را

جنونم می‌برد تنها به سیر آن بیابانی

که نبود ایمنی از رهروان ریگ روانش را

چمن کی گلبنی آرد به آب و رنگ رخسارت

[...]

قدسی مشهدی

فسون ناله‌ام شب بسته خواب پاسبانش را

که با هر سر نباشد آشنایی آسمانش را

ز چاک سینه‌ام دل می‌کند نظاره زلفش

چو مرغی کز قفس بیند به حسرت آشیانش را

نوازد ظاهر و در دل خیال کشتنم دارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه