نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را
به مشت خار ما سرگرم کن آتش عذاران را
ز چشم شور زاهد جام در دستم نمکدان شد
سزای آن که در مجلس دهد ره هوشیاران را!
غبار عاشقان چون گردباد از پای ننشیند
گره نتوان زدن در سنگ، خاک بی قراران را
به زخم چنگل شاهین بساز ای کبک بی پروا
به رعنایی بریدی تیغ چندین کوهساران را
چه لازم کلک صائب را گهرریزی سبق دادن؟
چرا ریزش دهد تعلیم کس ابر بهاران را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حسرت و غمهایی اشاره دارد که در زندگی وجود دارد. شاعر از تلخیهای بهاری تا غم عاشقان و زخمهایی که بر دل دارند، سخن میگوید. او به زاهدان هشدار میدهد که نباید دیگران را با دیدگاههای خمود خود آزار دهند و همچنین در مورد عشق و آرزوی نیل به آرامش صحبت میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که زیباییها و آموزهها نباید با سختیها و تلخیها زیر سؤال بروند.
هوش مصنوعی: ما نمیخواهیم زیباییهای بهار را با دشواریها و تلخیهای زندگی دچار مشکل کنیم و بگذاریم که مشکلات ما، لذتهای این فصل را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: چشم زخم زاهد باعث شده که جام من مانند نمکدان شود. این نتیجهاش است که در مجلس، راه را به هوشیاران نشان میدهد.
هوش مصنوعی: محبت و عشق به قدری شدید و پر انرژی است که مانند یک طوفان بر افراشته میشود و نمیتوان آن را از بین برد. از طرفی، نمیتوان تغییر و تحولی اساسی در انسانهایی که در عشق و احساسات خود غرق شدهاند، ایجاد کرد؛ مانند این که نتوان گرهای محکم را در سنگ باز کرد.
هوش مصنوعی: ای کبک بیپروا، به زخمهای تند و تیز شاهین بساز، زیرا تو با زیباییات توانستی تیغ کوهها را ببری.
هوش مصنوعی: آیا برای صائب ضروری است که جواهر خود را بیهوده صرف کند؟ چرا باید کسی در یادگیری، مانند باران بهاری، اندوختههایش را رها کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گذشت از حد خروش و گریه ابر نوبهاران را
کجا دانست یارب درد و داغ دل فگاران را
مبار ای ابر روز گشت آن چابک سوار آخر
که دیده بر ره است از دیرباز امیدواران را
ازین عشق جگرخواره چه دارم چشم بهبودی
[...]
ز ابر تیره برقی جست طرف کوهساران را
که روشن کرد هرسو شمع گلهای بهاران را
چو نرگس جام زر بگرفت و لاله ساغر یاقوت
صلای باده زد مرغ چمن پرهیزگاران را
تو نیز ای پیر دیر اندر چنین فصلی به سرمستی
[...]
بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
که یاران در چنین روزی بکار آیند یاران را
عجب خاری خلید از نو گلی در سینه ریشم!
که برد از خاطر من خار خار گل عذاران را
ز ناز امروز با اغیار خندان میرود آن گل
[...]
ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را
که افزاید رسایی از گره در رشته باران را
ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را مانع
کجا ساکن کند دست نوازش بی قراران را؟
به قدر سعی، از مقصود هر کس بهره ای دارد
[...]
کتابت کی تواند داد داد بیقراران را
سحاب خشک حسرت میدهد مشتاق باران را
چه شد دیریست کز زلف بتان بویی نمیاری
به امیدی نشاندی ای صبا امیدواران را
نمک دارد که بعد از انتظار غم ز دل بردن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.