گنجور

 
صائب تبریزی

کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود

دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود

باده گر آب حیات است به اندازه خوش است

خون چو بسیار شود نشتر آزار شود

از پریشان نظری بس که دلم مجروح است

زنگ بر آینه ام مرهم زنگار شود

هرکجا پرده ز روی تو فتد، بر شبنم

دامن لاله و گل بستر بیمار شود

دست در دامن مطلب همه جا سیر کند

هرکه در راه طلب قافله سالار شود

عندلیبان نفس بیهده ای می سوزند

این نه کاری است که از پیش به گفتار شود

کار چون راست به تدبیر نیاید صائب

می برم رشک بر آن دست که از کار شود

 
 
 
صوفی محمد هروی

دیگ حلوای تر آن روز که بر بار شود

ز انتظارش به جهان دیده من چار شود

رازهائی که نهان در دل گیپا باشد

خرم آن روز که در پیش من اظهار شود

هر که زناج بدیدار او به کمندش شد اسیر

[...]

میلی

بعد عمری که دمی یار من زار شود

پرده شرم مرا مانع دیدار شود

شمع من! منع من از آه شرربار مکن

که ترا این سبب گرمی بازار شود

چون شود بر سر آزار من، اینش غرض است

[...]

کلیم

هر دلی کز غم این حادثه افکار شود

چون جرس آبله هایش بفغان یار شود

بسکه سررشته کارم شده زین دهشت کم

گریه در راه گلو رهبر گفتار شود

محفلی را که کند گرم کلام قدسی

[...]

صائب تبریزی

طایری را که به دام تو گرفتار شود

دانه در حوصله اش گوهر شهوار شود

می کند کعبه نفس سوخته استقبالش

هرکه را صدق طلب قافله سالار شود

خاک را زلزله از جای اگر بردارد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سعیدا

چشم او را نگذارید که هشیار شود

فتنه را مصلحت آن نیست که بیدار شود

یار گیرم که نمودار شود کو چشمی

که به یک مرتبه شایستهٔ دیدار شود

دل ما رنگ تعلق نپذیرد هرگز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه