اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش
به دندان خون خود می گیرم از لبهای میگونش؟
ندارد در هوسناکی گناهی عشق پاک من
به جوش آورد خون بوسه را رخسار گلگونش
مرا در یک نظر چون سرمه گردانید سودایی
بلای آسمانی بود چشم آسمان گونش
به آه سرد من آن شاخ گل سر در نمی آرد
و گرنه هرنسیمی می برد از راه بیرونش
سفال از بوی ریحان غوطه در دریای عنبر زد
همان خشک است مغز عاشقان از خط شبگونش
سفر در خویش کردن بی نیازی بار می آرد
خوشا دیوانه ای کز سینه باشد بر مجنونش
ز عقل خام طینت پختگی جویی، نمی بینی
که در خم جای دارد چون می نارس فلاطونش
ز فیض عشق دارم لاله رویی درنظر صائب
که می چسبد چو داغ لاله بردل خال موزونش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید. او حاضرهست حتی اگر بخواهد به آتش برود، از زیبایی و جذابیت معشوق دست نخواهد کشید. عشق او پاک و بدون گناه است و بوسهها و زیبایی معشوق موجب شور و هیجان در او میشود. چشمهای معشوق برای او زیبایی آسمانی دارند و هیچ نسیمی نمیتواند او را از مسیر عشقش دور کند. شاعر درباره دیوانگی عاشقانهاش و بینیازی از دنیا سخن میگوید و قدرت عشق را در اوج احساساتش تحسین میکند. در نهایت، او از زیبایی معشوق که مانند لالهای بر دل او اثر کرده است، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر قرار است که در آتش شوم، از زیبایی و طراوت چهره او خوشحالم و از لبهای رنگینش، حتی اگر به بهای خون خودم باشد، لذت میبرم.
هوش مصنوعی: عشق خالص من چنان شور و شوقی ایجاد کرده که گناهی در جذابیت و زیبایی او وجود ندارد، و این عشق به اندازهای قوی است که خون بوسه را بر چهرهاش به رنگ گل درآورده است.
هوش مصنوعی: در یک نگاه، دلم را با زیباییهایش پر کرد، و عشقی که از قدرت آسمانی ناشی میشد، چشمان او مانند آسمان بر من تأثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: آه سرد من باعث میشود که آن گل زیبا از گلستان خارج نشود، و اگر نبود این آه، هر نسیمی او را به بیرون میبرد.
هوش مصنوعی: سفال با عطر ریحان در دریای خوشبو غوطهور است، اما مغز عاشقان همچنان خشک و بیروح از نشانههای شب است.
هوش مصنوعی: سفر به درون خود، انسان را از نیازها و وابستگیها آزاد میکند. خوشا به حال کسی که دیوانگیاش از عمق دلش ناشی میشود و به محبوبش، همانگونه که مجنون به لیلیاش، عشق میورزد.
هوش مصنوعی: در پی جستوجوی پختگی و کمال از عقل ناپختهای هستی، اما نمیبینی که مانند می نارس در ظرفی جا دارد، همانطور که فلسفهی فلورانس (فلاطون) در آن قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: از محبت عشق، در چشمانم تصویری مانند گل لاله دارم که زیباییاش به دل چسبیده و مانند نشانهای زیبا و موزون بر روی قلبم نقش بسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خضر در کوی او ره گم کند زان شکل موزونش
تعالی الله مگر از آب حیوان ریخت بی چونش
مباد آن پای را دردی خرامان کرد، گو بگذر
تو می دانی که خاک است آن، ولی خونست معجونش
نثاری گر کند چشمم به پیشت پا مزن، جانا
[...]
به غایت تلخ گفتارست در می لعل میگونش
هزاران جان شیرین نقل در شبهای معجونش
هر آنگو با چنین میخواره صحبت آرزو دارد
ببینی عاقبت روزی که در ساغر بود خونش
شدم خاک درت وان ذره کز این خاک برخیزد
[...]
دلی دارم که می جوشد ز هر مو چشمهٔ خونش
نه آن خونی که بتوان از گرستن داد بیرونش
به افسون می کند آلوده درد عافیت بخشم
بیا ای مرگ و آزادی ببخش از ننگ افسونش
ز گلگون کی نهد منت به دوش کوهکن شیرین
[...]
به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش
گریبان می درد خمیازه از لبهای میگونش
اگر ذوق تماشای خودآن مغرور دریابد
که می آرد دگر از خانه آیینه بیرونش ؟
در آن وادی که من چون سیل فارغبال میگردم
[...]
ز بس داغست از رنگینی لبهای میگونش
بمثقب رگ زنی گر لعل را، ناید دگر خونش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.