آسمان کهنه سبویی است ز میخانه عشق
بحر یک قطره تلخی است زپیمانه عشق
مکن ازداغ شکایت که ازین روزنه ها
می رسد پرتو خورشید به کاشانه عشق
عقل با مهره گل نرددغا می بازد
دل صد پاره بود سبحه صد دانه عشق
روی در دامن صحرای جنون آورده است
کعبه از حسن خدا داد صنمخانه عشق
جام عقل است که در میکده طرح افتاده است
بوسه فرسود نگردد لب پیمانه عشق
عشق ازان شوختر افتاده که پنهان گردد
چون شررمی جهد از سنگ برون دانه عشق
همه در خواب غرورند حریفان صائب
به چه امید کسی سر کند افسانه عشق؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و معانی عمیق آن میپردازد. شاعر به ویژگیهای عشق به عنوان یک میخانه و سرشار از احساسات و درد و لذت اشاره میکند. او میگوید که عشق همچون دریایی از تلخی و شیرینی است و نمیتوان از دردهای ناشی از آن شکایت کرد، چرا که عشق نور و گرما را به زندگی میآورد. عقل در مقابل عشق در رقابت است و دل، به دلیل عشق، دچار تکهتکه شدن و هزار احساس میشود. شاعر از زیباییهای عشق سخن میگوید و به نوعی دعوت به بیداری و آگاهی از حقیقت عشق میکند، در حالی که دیگران در خواب و غفلت به سر میبرند.
هوش مصنوعی: آسمان کهن یک ظرفی است که از عشق پر شده و دریا تنها یک قطره از تلخیهایی است که در عشق وجود دارد.
هوش مصنوعی: شکایت نکن، زیرا از طریق این روزنهها نور خورشید به خانه عشق میتابد.
هوش مصنوعی: عقل و فهم انسانی نمیتواند با زیباییهای ظاهری و دلرباییهایی که بر دل مینشیند، رقابت کند. دل، که پر از عشق و احساسات است، مانند دانههای تسبیحی است که هر کدام نمایانگر عشق و معانی عمیقتری هستند.
هوش مصنوعی: در دامن بیابان جنون، کعبه به خاطر زیباییهای خدای قادر، معبد عشق را بنا کرده است.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که عقل انسان به نوعی در می خانه یا جایگاه عشق قرار گرفته است. بوسهای که بر لب پیمانه عشق زده میشود هرگز کهنه و فرسوده نخواهد شد، همچنان که ارزش و اهمیت عشق همیشه پابرجاست.
هوش مصنوعی: عشق به اندازهای شیطنت و ناز دارد که وقتی پنهان میشود، مانند جرقهای تلاش میکند تا از سنگ بیرون بیاید و خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: همه رقبای صائب در خواب غفلت و خودباوری به سر میبرند و به چه دلیلی انتظار دارند که کسی در داستان عشق موفق شود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشرق سینه چاک است در خانه عشق
چشم بیدار بود روزن کاشانه عشق
صندل از بهر سر مردم بیدرد بود
چوب دارست علاج سر دیوانه عشق
عالمی حلقه صفت چشم براین دردارند
[...]
سرفرازی طلب از همّت مردانهٔ عشق
داغ خورشید بود بر سر دیوانهٔ عشق
نیست جز سینهٔ تفسیدهٔ این سوخته دل
سرزمینی که در آن سوخته شد دانهٔ عشق
قاسم ای خانه عقلم ز تو ویرانه عشق
خاطری داشتم آسوده ز افسانه عشق
ساختم سلسله خط تو دیوانه عشق
تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.