از بخت سیه پست نگردید نوایم
از سرمه شب بیش شد آواز درایم
خون از جگر آهن و فولاد گشاید
چون ریزه الماس، خراشیده صدایم
هر سبزه خوابیده که در باغ جهان بود
از خواب گران جست ز گلبانگ رسایم
دوری ز خرابات نه از خشکی زهدست
ترسم گرو باده نگیرند ردایم
چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد
صد سلسله از برگ نهادند به پایم
در فکر گشاد دل من بس که فرو رفت
افزود به دل عقده ای از عقده گشایم
صائب ز سر خود به ته بال کشیدن
عمری است که در سایه اقبال همایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به اذعان شاعر از حالات و احساسات درونی او سخن میگوید. او از بدبختی و ناکامی میخواهد که صدایش به گوشها برسد و بر درد و رنج خود اشاره میکند. اشاره به شب و سکوت ناشی از آن، نشاندهنده احساس تنهایی و غم اوست. شاعر از درد و رنج خود مینویسد و میگوید که گویی از دلش خون میجوشد و صدای او مانند الماس درخشان است. همچنین او به زیبایی و طراوت زندگی اشاره میکند و میگوید که با شکفتن از خواب عمیق، گلبانگ خوشی را سر میدهد. او از دوری از میخانه و باده میهراسد و به آزادی و رهایی نیز اشاره دارد که به زحمت به دست میآید. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که به رغم تمام دردها، در زیر سایه اقبال زندگی میکند و در تلاش است تا شادی و آزادگی را بیابد.
هوش مصنوعی: از بدشانسی و بخت بد، آواز من تحت تأثیر قرار گرفت و صدای من به خاطر ظلمت شب بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که از دل آهن و فولاد، خون جاری میشود، مانند الماسهای ریز که خراشیده شدهاند، صدای من به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: هر گیاهی که در باغ جهان خوابیده بود، با صدای رسا و زیبا بیدار شد.
هوش مصنوعی: دوری از مکانهای خوشگذران نه از زهد و دینداری است، بلکه میترسم که نکند مرا در میخانه به خاطر نپوشیدن لباس عرفانی و تصنعی نپذیرند.
هوش مصنوعی: وقتی از درخت میوه خود عبور میکنم تا آزاد شوم، صدها رشته از برگها به پایم گره میخورد.
هوش مصنوعی: من آنقدر در اندیشه و دل گشاد خود غرق شدهام که هر چه بیشتر در این افکار فروروند، احساسات تلخی هم به دلم اضافه میشود و من درصدد هستم این تنشها و معضلات را برطرف کنم.
هوش مصنوعی: زندگی من صرف تلاشی بیثمر شده است که حتی با وجود شانس و موفقیت هم نمیتوانم به جایی برسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من نیز مکافات شما باز نمایم
اندام شما یک به یک از هم بگشایم
از باغ به زندان برم و دیر بیایم
چون آمدمی نزد شما دیر نپایم
آوردهام از بحر برون در گهر بار
تا بر سر بازار دکانى بگشایم
فدم شده خم بر سر بازار تکبر
تا گوى ز میدان سعادت بربایم
ترسم که شود مشتریم کم نشناسد
[...]
من کیستم آن بادیهپیمای فنایم
کاواره کند قافله را بانگ درایم
چون باغ غم افسرده شود دیده ابرم
چون داغ جگر غنچه شود باد صبایم
در پیکر ماتم نفس بازپسینم
[...]
مگذار ز دستم که گل باغ وفایم
بر دست تو شایسته تر از رنگ حنایم
از بس به ره عشق درو خار خلیده ست
همچون دم ماهی شده هر پنجه ی پایم
از فیض سبکروحی خود اوج گرفتم
[...]
پروانه شوم یا پر طاووس گشایم
از عالم عنقا چه خیالست برآیم
آب و گلم از جوهر نظاره سرشتند
در چشم خیالست به چشم همه جایم
سعی طلبم بیش شد از هر چه نه بنشست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.