گنجور

 
صائب تبریزی

بر دل تازه خیالان مخور از زخم زبان

از ره نوسفران خار به مژگان بردار

چشمه خون ز دل سنگ گشودن سهل است

نامه درد مرا مهر ز عنوان بردار

شاهی و عمر ابد هر دو به یک کس ندهند

ای سکندر طمع از چشمه حیوان بردار

از شکرخنده ات ای صبح، حلاوت رفته است

نسخه ای تازه ازان چاک گریبان بردار

از صدف تا کف خود بحر گشوده است ،ای ابر

تخم اشگی بفشان، گوهر غلطان بردار

حسن اهلیت و صورت نشود باهم جمع

نظر از صورت بی معنی خوبان بردار

صائب از سورمه توفیق نظر روشن کن

بعد ازان کام دل از سیر صفاهان بردار

نسخه کفر از آن زلف پریشان بردار

چون به این حلقه درآیی دل از ایمان بردار

از جگرسوختگان خشک گذشتن ستم است

توشه آبله ای بهر مغیلان بردار

سوزن لنگر عزم سفر عیسی شد

خس و خاشاک تمنا زره جان بردار