گنجور

 
صائب تبریزی

ز سختی‌های عالم قانعان را هست لذت‌ها

هما را استخوان در لقمه باشد مغز نعمت‌ها

شکست عشق را از صبر بر خود مومیایی کن

که در کشتی شکستن خضر را درج است حکمت‌ها

به چشم هر که از نور بصیرت بهره‌ای دارد

جواهر سرمه بینش بود، گرد کدورت‌ها

زلیخاست اگر برداشت از یوسف، تو چون مردان

مده از دست تا ممکن بود دامان فرصت‌ها

ز لنگر شهپر پرواز کشتی غوطه در گل زد

مکن پیوند تا ممکن بود با پست‌فطرت‌ها

به کف تا رشته تابی هست از بینایی ظاهر

مشو غافل ز نظم گوهر شهوار عبرت‌ها

چو بی‌مغزان مکن در سایه بال هما منزل

که باشد پرده روی شقاوت این سعادت‌ها

ز دولت صلح کن زنهار با امنیت خاطر

که در دنبال خواب امن باشد چشم دولت‌ها

بلا بر اهل ایمان می‌شود نازل کز انگشتان

به انگشت شهادت می‌رسد زخم ندامت‌ها

چه دریاهای خون می‌شد روان از چشم مظلومان

مکافات عمل را چشم اگر می‌بست رشوت‌ها

شراب تلخ دارد عیش شیرین در قفا صائب

مگردان رو ترش از باده تلخ نصیحت‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۴۶۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها

مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد

مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها

مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند

[...]

حسین خوارزمی

ز درد جور آن دلبر مکن ای دل شکایت‌ها

که دردش عین درمانست و جور او عنایت‌ها

کلیم درگه اویی گلیم فقر در برکش

ز فرعونی چه می‌جویی سریر ملک و رایت‌ها

خلیل عشق جانانی درآ در آتش سوزان

[...]

صائب تبریزی

زهی ز اندیشه لعل تو پرخون جام فکرت‌ها

ز خط عنبرینت پشت بر دیوار، حیرت‌ها

دل عارف غبارآلوده کثرت نمی‌گردد

نیندازد خلل در وحدت آیینه صورت‌ها

محیط از چهره سیلاب گرد راه می‌شوید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حکیم سبزواری

کمان شد قامتم از بس کشیدم بار محنت‌ها

دلم صد چاک شد از بس که خوردم تیر آفت‌ها

سپند از انجم و مجمر ز مه هرشب از آن سوزد

که سارد از رخ خوب تو ایزد دفع آفت‌ها

دهید ای ناصحان پندم ز هول حشر تا چندم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه