گنجور

 
صائب تبریزی

راه مقصود طی از آبله پا نشود

گره از رشته به دندان گهر وا نشود

محفل آرای سخن را طرفی در کارست

طوطی از آینه بی واسطه گویا نشود

عشرت روی زمین در گره دلتنگی است

غنچه تا سر به گریبان نکشد وا نشود

می رسند اهل سخن از قلم آخر به نوال

خار این نخل محل است که خرما نشود

رهرو بادیه عشق و تأمل، هیهات

سیل هرگز گره سینه صحرا نشود

پاک گردید ز داغ کلف آیینه ماه

صفحه سینه ما نیست مصفا نشود

دل از اندیشه فردای قیامت خون است

صحبت خلق همان به که مثنی نشود

جوهر آینه شد موج شکستن صائب

هیچ غماز ندیدیم که رسوا نشود

 
 
 
منوچهری

صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود

و گر امروز شکیبا شد فردا نشود

یکدل و یکتا خواهم که بوی جمله مرا

و آنکه او چون تو بود، یکدل و یکتا نشود

تجربت کردم و دانا شدم از کار تومن

[...]

صائب تبریزی

مانع شور جنون سلسله پا نشود

سیل را موج عنان تاب ز دریا نشود

نشد از خنده ظاهر دل پرخون شادان

تلخی باده کم از قهقه مینا نشود

نیست گنجایش اسرا حقیقت دل را

[...]

مشتاق اصفهانی

سازوبرگ طرب از ساغر و مینا نشود

شاهدی تا نبود عیش مهیا نشود

بی‌تو از سیل سرشکی که به مژگان دارم

نیست در عهد من آنشهر که صحرا نشود

بسکه از جوش دلم اشگ بخود مینالد

[...]

سعیدا

هر بتی قبله نمای دل دانا نشود

طوطی عقل ز هر آینه گویا نشود

عاشق از جلوهٔ معشوق نمایان گردد

سرو تا سر نکشد فاخته پیدا نشود

بر در دل چه زنی حلقه که این قفل گران

[...]

آشفتهٔ شیرازی

عاشق آنست که در هجر شکیبا نشود

گر شکیبد بشبی باز بفردا نشود

گو بگردن ننهد سلسله زلف بتان

هر که او خواهد دیوانه و شیدا نشود

دیدمش خرقه و دستار بمیخانه گرو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه