گنجور

 
صائب تبریزی

تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام‌ها

چون رم آهو بیابانی شدند آرام‌ها

دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت

می‌شود از خاک افزون حرص چشم دام‌ها

خام کرد آن آتشین‌رو آرزوهای مرا

گرچه از خورشید تابان پخته گردد خام‌ها

هر سؤالی را جوابی پیش ازین آماده بود

بی‌جواب از کوه تمکین تو شد پیغام‌ها

پسته‌ها را لعل میگونت گریبان‌چاک کرد

تلخ شد از چشم شوخت خواب بر بادام‌ها

سنگ می‌شد پیش ازین در پنجه ابرام، موم

از دل سخت تو بی‌تأثیر شد ابرام‌ها

راست ناید با وطن نقش گرامی‌گوهران

روی در دیوار باشد در نگین‌ها نام‌ها

نیست اوج اعتبار پوچ‌مغزان را ثبات

کوزه خالی فتد زود از کنار بام‌ها

از دو جانب بود مشکل جمع کردن خویش را

فکر آغازم برآورد از غم انجام‌ها

شد منور سینه من صائب از داغ جنون

خانه تاریک را روشن کند گلجام‌ها

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۰۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

پخته می‌گردند از سودای زلفش خام‌ها

این ره باریک، رهرو را دهد اندام‌ها

این غزالی را که من صیاد او گردیده‌ام

چشم حسرت می‌شود در رهگذارش دام‌ها

قاصد بی‌رحم اگر از خود نسازد حرف را

[...]

جویای تبریزی

می‌نهد بر سینه، داغم، عشق سیم‌اندام‌ها

یا برای مرغ دل می‌گسترد گل، دام‌ها

سینه را چندان کند تا از برش دور افکند

می‌کند دایم نگین پهلو تهی زین نام‌ها

نیست حرف راست‌بازانت، دورو، کاین قوم را

[...]

بیدل دهلوی

ای ز چشم میْ‌پرستت مست حیرت جام‌ها

حلقهٔ زلف گره‌گیرت به گوش دام‌ها

در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست

کی به شور پسته ریزد تلخی از بادام‌ها

دامنت نایاب و من بی‌تاب عرض اضطراب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
طغرل احراری

عمرها شد می‌زنم در راه عشقش گام‌ها

رفتن رنگ است از ما بستن احرام‌ها

اعتبار ما و من از نشئه کیف و کم است

فال فرصت می‌زند هر دم صدای جام‌ها

سرخ و زرد این جهان را حاجت اکسیر نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه